احمدرضا
12-07-2009, 08:28 PM
فقط و فقط برادران بخوانند
اينبار هم مثل خيلی از رسم و رسوم و آداب و سنن ايرانی، تصميم داريم مجلس را زنانه مردانه كنيم. از ديد شما عزيزان كه ايرادی ندارد؟! پس من يك يالله میگويم و جهت احترام به خانمهای مجلس، ما مردها بلند شده و به اطاق مجاور میرويم تا بتوانيم كمی با هم راحتتر دردِ دل كنيم. شايد حرفی، سخنی، كلامی وابسته به جنسيتهايمان باشد كه خوبيت نداشته باشد جلوی خانمها اين سخنان را به زبان بياوريم. بهرحال زنی گفتند، مردی گفتند! برويم و بگذاريم خانمها به غيبتهای هميشگیشان بپردازند و در اين فاصله، روش پختِ آش شلهقلمكار و بيفاستراگنف را از هم بياموزند. پس با اجازهی شما خانمهای محترم ما آقايان به اطاق اندورنی میرويم
اين اطاق لامذهب هم كه سرد و زمهرير است. هر چند، عيبی ندارد اينجا باشيم بهتر از آن است كه ميان جمعيت حراف و وراج نسوان باشيم. حمام عمومی است كه صدا به صدا نمیرسد. سالهاست كه بدنبال سنگ پای خود میگردند و هنوز كه هنوز است، آنرا پيدا نكردند. خب، درست است كه اين روزها دور، دور تمدن و پيپ و شالگردنهای بلند رنگی و كتوشلوار و كروات و عطر بولگاری و دولچه گابانا و عصر قهوه و اِسنوبُرد و سركه بالزاميك و پُزهای روشنفكری است ولی بايد قبول كنيم كه همهی ما رگ و ريشههای سنتی و قديمی داريم پس برای يادآوردی گذشته و زنده شدن عطر و طعم و بوی نوستاليژهای قديم و برای گزند از سوز و سرمای زمستان به زير كرسی پناه میبريم. يادش بخير كلاهشاپو، عصای چوبی، صندلی لهستانی، كفشهای پشت خوابيدهی قيصری و پيراهنهای قرمز مانتیگـُل! چه لذتبخش است اين گرمای كرسی و يادآوری خاطرات آقا جون و تفكرات نخنما شدهی باستانی.
در حاليكه زير كرسی لَم داديم میتوانيم به مدد تكنولوژی و با استفاده از گوشی موبايل خود به فضای لايتنهای اينترنت وصل شويم و ايميلهايمان را چك كنيم ولی تصميم داريم لحظهی با خودمان خلوت كنيم. بنابراين از موبايل، ايميل، لبتاب و وايرلس جدا میشويم تا دوباره كمی بوی ذغال بگيريم. بوی هيزم. بوی دود. بوی كاهگل. خب، خيالمان هم راحت است كه ديگر هيچ ضعيفهی در مجلس نيست. اينگونه خيلی بهتر است چون میتوانيم بدون دغدغه لخت شويم. لختِ لخت! پردههای قديمی پنجره را هم كيپ میكنيم تا چيزی از اطاق به بيرون درز نكند. قرار است اسرارمان همينجا فقط نزد خودمان باقی بماند. توضيح هم داديم كه هيچ خانمى اين نوشتهها را نخواند و اينك محفل، محفلى كاملاً مردانه است، پس میتوانيم بدون ترس از حرف و حديثهای خاله زنكی و پُر رو شدن خانمها و بدون اينكه قرار باشد گربه و مرغ و خروس و الاغی دم حجلهی كشته شود اينبار با هم، كمى صادق باشيم. میخواهيم مَنم مَنمهای لاغر و كلفتِ جنسيتی را بگذاريم دم در، كنار كفشهای پاشنه تخممرغی و فقط همين امروز را كمى نيممَن شويم. ديگر ضعيفهی نيست تا بخواهيم سينههای كفتری و بازوهای ورقلمبيدهمان را به نمايش بگذاريم و دَم از مردانگىهاى آنچنانی و اينچنانی بزنيم. اينبار خودمانيم و خودمان. پس ديگر نمىتوانيم به صرف داشتنِ داشتهها و برجستگیهای مشترك، به خود باليده و فخر بفروشيم! پس بسمالله.
بعد از اين همه صغرا كبرا چيدن و سر دادن شعارهای حماسی میرويم سر اصل مطلب.
راستش، خلوت كرديم تا بگوييم لازمه زندگی امروزی، رابطه است. رشد تكنولوژی، افزايش سواد، ارتقاء تحصيلی، هزينههای كمرشكن زندگیهای شهری و صنعتی و عوامل بسياری باعث شده است كه امروزه خانمها نيز همراه و همگام و حتی در بسياری از موارد جلوتر از آقايان در اجتماع حضور كاملاً پُررنگ و موثری داشته باشند. اين روزها در بسياری از ادارات و سازمانها، كلاسهای دانشگاه، آزمايشگاه، كتابخانه، موسسات كنكور و ... همكار يا همكلاسی از جنس مخالف در كنار خود داريم. بنظر من دقيقاً مشكل از آنجايی ناشی میشود كه برخورد و نگاه خيلی از آقايان به خانمهای آشنا و غريبه بواسطه برخى مسايل نهان و آشكار، نگاهی جنسيتی و البته كمی گستاخانه است. در محيط دانشگاه، در محله و بين همسايهها، در جمعهاى دوستانه و فاميلی، محيط كارى و اداری و خيلى از اماكن ديگر كه همنشين و همكار و همصحبتمان خانمها میباشند (البته اگر پای خواهر، مادر و احياناً همسر خودمان در ميان نباشد) خيلى از ما آقايان ديد و نگاه درستى به آنها نداريم. البته ناگفته نماند كه بنده نه وكيل مدافع خانمها هستم و نه اينجا قصد اعدام مردانگى و فتوت و قيصرهای خوب جامعه را دارم، اگر چيزی میگويم مبتنی بر واقعيت و حقايقی است كه در ميان بسياری از آقايان امروز جامعه میبينم.
معمولاً چنين است كه در يك محيط اداری، خنده و خوش و بش و سلام و عليك گرم و صميمى يك خانم با همكاران آقا، انواع و اقسام حرفها و حديثها را بدنبال خود دارد. لحن دوستانه و مودبانهی يك دختر خانم همدانشگاهى و گپى كوتاه با يكى از ما دانشجويان پسر در ارتباط با مسايل و مشكلات درسى و جزوه و امتحان، مساوی است با هزار و يك تفكر نادرست و ناروا. در خيلى از موارد اگر خانمى شيكپوش با يك لبخندِ كم رنگ، آدرس منزل و فروشگاهی را از ما بپرسد اين به معنای آنست كه حتماً اين خانم منظور خاصى داشته است وگرنه اين همه آدم چرا درست آمده و از من اين آدرس را سوال كرده است؟! و بعد از آن، دنبال كردن و همراه شدن با آن خانم تا نوك قله قاف را بر خود امری واجب میدانيم. درخواست مريم خانم، همسايهی كه سالها با آنها در يك مجتمع مسكونی زندگى میكنيم براى اينكه در تعويض لاستيك پنچر شدهی پرايدش كمك كنيم، به معنای آنست كه بــلــه، خانم حتماً با داشتن دو فرزند و شوهری سيبيل كلفت، عاشق و شيفتهی منِ ريقو شده است و قطعاً يك جايی از خودش نيز همراه با تاير ماشينش باد ميدهد، اين هــوا! حتی در محيط مجازی اينترنت و وبلاگ، تشكر و گذاشتن يك كامنت در پای يكی از نوشتهها از طرف يك اسم زنانه يعنى اينكه طرف در حال نشان دادن درِ باغ سبز میباشد و اين وظيفهی من بلاگر است كه هر چه زودتر دست به كيبورد بشوم و با ارسال يك ايميل دوستانه اول مُخش را بزنم و بعد … بـلـه!
رجال محترم و آقايان عزيز! ببخشيد. حال كه محفل خودمانی است، حال كه قرار شد با هم صادق باشيم و رو راست، امروز كه اين شهامت را پيدا كرديم تا لخت و عور شويم، پس بياييم همه با هم رو به درگاه احديت نشسته و دستهايمان را، رو به آسمان دراز كرده و اول طلب آمرزش گناهان و سپس اعتراف كنيم كه بعضی از ما مردها در اينگونه مسايل ارتباطی كمی بىجنبه و بىظرفيت هستيم. البته جسارت به همهی آقايان نباشد بلكه منظور عدهی قليلی است كه با توجه به جامعه و تفكر مردسالارانه اگر همين تعداد اندك را هم قبول داشته باشيم، شايد مشكل تا حد زيادی قابل حل شود!
متاسفانه در بسياری از مواقع، برخورد و ارتباطات و طرز تفكر به سمت و سويی رفته است كه خنديدن و شاد بودن يك خانم يعنى بال و پر گشودن ذهن سيال ما در آسمانِ ناكجاآباد. يعنى خراب بودن. فساد. كمی بیبندوباری. براى خيلى از ما آقايان لبخندى كه بر لب يك خانم رهگذر، يك مشتری، فروشنده، كارمند بانك نقش بسته، بويى ازهرزهگى را نيز به دنبال دارد. نگوييد نه، كه اصلاً قبول ندارم. فراموش نكنيد كه منهم مردی هستم با همين خصايص و لابهلای افراد همين اجتماع. با عينكى كه اين روزها به چشم زدهايم همه را به يك شكل و شمايل مىبينيم، فقط قد بعضى از خانمها بلند و بعضىها كوتاهترند. بعضى لاغر و بعضى كمى چاقترند!
بخشی از چهرهی درهم و گرفته و اخمهای بهم فشرده بسياری از خانمها در تاكسی، پيادهرو، صف نان و شير و تئاتر و سينما، محيطهای كاری و اجتماعى بواسطه ديدگاه و نگاه تيره و آزاردهندهی ما مردهاست. نگاه غلطی كه باعث شده است خانمها نيز به اين باور برسند كه اگر كمى شاد، خوشحال و سرزنده باشند، اگر هنگام برخورد و سلام عليك با همكارشان لبخندی بزنند، اگر در تاكسی اَخم نكنند جوری كه كنار دستیش جرات نكند سرش را بالا بياورد، آنوقت آقايی كه در اطرافش میباشد خيلی زود بر گـُردهش سوار میشود و آنگاه پياده شدنش كاری سخت میشود و طاقتفرسا!
چه بخواهيم و چه نخواهيم مسئلهی كه عنوان شد يكی از مشكلات امروز جامعه است. ما نمىتوانيم تمام جامعه را اصلاح كنيم چون نه توانش را داريم و نه وظيفهش را. پس بياييم فقط محيط پيرامون خود را درست كنيم. هر چند با توجه به مشكلات و درگيریهای امروز و گرانی و هزينههای خوراك و رخت و لباس و مسكن و دانشگاه قطعاً توان درست كردن اطراف و اطرافيان را نيز نداريم! پس حال كه چنين است بياييم با خود عهد ببنديم كه حداقل نگاهمان را اصلاح كنيم. تفكرمان را. زاويه ديدمان را. اگر قرار باشد كه همواره ديد و تفكر جنسيتى داشته باشيم و براحتی و بواسطهی برخورد خوب و دوستانهی همكارمان ذهنمان به سمت و سوی آنچنانی برود اين ديدگاه باعث ايجاد فضايى مسمومی خواهد شد. فضايی كه در آن ديگر هيچ كسی مصونيت ندارد. يادمان باشد كه مادر، خواهر، همسر و دختر آيندهمان نيز مجبورند در همين اتمسفر نفس كشيده و زندگی كنند. پس بياييم با انتخاب يك زاويهی نگاه جديد به جنس مخالف و انتخاب يك مسير سالم و هموار از كنار خانهی همسايه به آرامی گذر كنيم كه اگر سنگ ريزهای به آن بزنيم بايد منتظر باشيم كه در خانهمان را با مشت و لگد از جا دربياورند.
اينبار هم مثل خيلی از رسم و رسوم و آداب و سنن ايرانی، تصميم داريم مجلس را زنانه مردانه كنيم. از ديد شما عزيزان كه ايرادی ندارد؟! پس من يك يالله میگويم و جهت احترام به خانمهای مجلس، ما مردها بلند شده و به اطاق مجاور میرويم تا بتوانيم كمی با هم راحتتر دردِ دل كنيم. شايد حرفی، سخنی، كلامی وابسته به جنسيتهايمان باشد كه خوبيت نداشته باشد جلوی خانمها اين سخنان را به زبان بياوريم. بهرحال زنی گفتند، مردی گفتند! برويم و بگذاريم خانمها به غيبتهای هميشگیشان بپردازند و در اين فاصله، روش پختِ آش شلهقلمكار و بيفاستراگنف را از هم بياموزند. پس با اجازهی شما خانمهای محترم ما آقايان به اطاق اندورنی میرويم
اين اطاق لامذهب هم كه سرد و زمهرير است. هر چند، عيبی ندارد اينجا باشيم بهتر از آن است كه ميان جمعيت حراف و وراج نسوان باشيم. حمام عمومی است كه صدا به صدا نمیرسد. سالهاست كه بدنبال سنگ پای خود میگردند و هنوز كه هنوز است، آنرا پيدا نكردند. خب، درست است كه اين روزها دور، دور تمدن و پيپ و شالگردنهای بلند رنگی و كتوشلوار و كروات و عطر بولگاری و دولچه گابانا و عصر قهوه و اِسنوبُرد و سركه بالزاميك و پُزهای روشنفكری است ولی بايد قبول كنيم كه همهی ما رگ و ريشههای سنتی و قديمی داريم پس برای يادآوردی گذشته و زنده شدن عطر و طعم و بوی نوستاليژهای قديم و برای گزند از سوز و سرمای زمستان به زير كرسی پناه میبريم. يادش بخير كلاهشاپو، عصای چوبی، صندلی لهستانی، كفشهای پشت خوابيدهی قيصری و پيراهنهای قرمز مانتیگـُل! چه لذتبخش است اين گرمای كرسی و يادآوری خاطرات آقا جون و تفكرات نخنما شدهی باستانی.
در حاليكه زير كرسی لَم داديم میتوانيم به مدد تكنولوژی و با استفاده از گوشی موبايل خود به فضای لايتنهای اينترنت وصل شويم و ايميلهايمان را چك كنيم ولی تصميم داريم لحظهی با خودمان خلوت كنيم. بنابراين از موبايل، ايميل، لبتاب و وايرلس جدا میشويم تا دوباره كمی بوی ذغال بگيريم. بوی هيزم. بوی دود. بوی كاهگل. خب، خيالمان هم راحت است كه ديگر هيچ ضعيفهی در مجلس نيست. اينگونه خيلی بهتر است چون میتوانيم بدون دغدغه لخت شويم. لختِ لخت! پردههای قديمی پنجره را هم كيپ میكنيم تا چيزی از اطاق به بيرون درز نكند. قرار است اسرارمان همينجا فقط نزد خودمان باقی بماند. توضيح هم داديم كه هيچ خانمى اين نوشتهها را نخواند و اينك محفل، محفلى كاملاً مردانه است، پس میتوانيم بدون ترس از حرف و حديثهای خاله زنكی و پُر رو شدن خانمها و بدون اينكه قرار باشد گربه و مرغ و خروس و الاغی دم حجلهی كشته شود اينبار با هم، كمى صادق باشيم. میخواهيم مَنم مَنمهای لاغر و كلفتِ جنسيتی را بگذاريم دم در، كنار كفشهای پاشنه تخممرغی و فقط همين امروز را كمى نيممَن شويم. ديگر ضعيفهی نيست تا بخواهيم سينههای كفتری و بازوهای ورقلمبيدهمان را به نمايش بگذاريم و دَم از مردانگىهاى آنچنانی و اينچنانی بزنيم. اينبار خودمانيم و خودمان. پس ديگر نمىتوانيم به صرف داشتنِ داشتهها و برجستگیهای مشترك، به خود باليده و فخر بفروشيم! پس بسمالله.
بعد از اين همه صغرا كبرا چيدن و سر دادن شعارهای حماسی میرويم سر اصل مطلب.
راستش، خلوت كرديم تا بگوييم لازمه زندگی امروزی، رابطه است. رشد تكنولوژی، افزايش سواد، ارتقاء تحصيلی، هزينههای كمرشكن زندگیهای شهری و صنعتی و عوامل بسياری باعث شده است كه امروزه خانمها نيز همراه و همگام و حتی در بسياری از موارد جلوتر از آقايان در اجتماع حضور كاملاً پُررنگ و موثری داشته باشند. اين روزها در بسياری از ادارات و سازمانها، كلاسهای دانشگاه، آزمايشگاه، كتابخانه، موسسات كنكور و ... همكار يا همكلاسی از جنس مخالف در كنار خود داريم. بنظر من دقيقاً مشكل از آنجايی ناشی میشود كه برخورد و نگاه خيلی از آقايان به خانمهای آشنا و غريبه بواسطه برخى مسايل نهان و آشكار، نگاهی جنسيتی و البته كمی گستاخانه است. در محيط دانشگاه، در محله و بين همسايهها، در جمعهاى دوستانه و فاميلی، محيط كارى و اداری و خيلى از اماكن ديگر كه همنشين و همكار و همصحبتمان خانمها میباشند (البته اگر پای خواهر، مادر و احياناً همسر خودمان در ميان نباشد) خيلى از ما آقايان ديد و نگاه درستى به آنها نداريم. البته ناگفته نماند كه بنده نه وكيل مدافع خانمها هستم و نه اينجا قصد اعدام مردانگى و فتوت و قيصرهای خوب جامعه را دارم، اگر چيزی میگويم مبتنی بر واقعيت و حقايقی است كه در ميان بسياری از آقايان امروز جامعه میبينم.
معمولاً چنين است كه در يك محيط اداری، خنده و خوش و بش و سلام و عليك گرم و صميمى يك خانم با همكاران آقا، انواع و اقسام حرفها و حديثها را بدنبال خود دارد. لحن دوستانه و مودبانهی يك دختر خانم همدانشگاهى و گپى كوتاه با يكى از ما دانشجويان پسر در ارتباط با مسايل و مشكلات درسى و جزوه و امتحان، مساوی است با هزار و يك تفكر نادرست و ناروا. در خيلى از موارد اگر خانمى شيكپوش با يك لبخندِ كم رنگ، آدرس منزل و فروشگاهی را از ما بپرسد اين به معنای آنست كه حتماً اين خانم منظور خاصى داشته است وگرنه اين همه آدم چرا درست آمده و از من اين آدرس را سوال كرده است؟! و بعد از آن، دنبال كردن و همراه شدن با آن خانم تا نوك قله قاف را بر خود امری واجب میدانيم. درخواست مريم خانم، همسايهی كه سالها با آنها در يك مجتمع مسكونی زندگى میكنيم براى اينكه در تعويض لاستيك پنچر شدهی پرايدش كمك كنيم، به معنای آنست كه بــلــه، خانم حتماً با داشتن دو فرزند و شوهری سيبيل كلفت، عاشق و شيفتهی منِ ريقو شده است و قطعاً يك جايی از خودش نيز همراه با تاير ماشينش باد ميدهد، اين هــوا! حتی در محيط مجازی اينترنت و وبلاگ، تشكر و گذاشتن يك كامنت در پای يكی از نوشتهها از طرف يك اسم زنانه يعنى اينكه طرف در حال نشان دادن درِ باغ سبز میباشد و اين وظيفهی من بلاگر است كه هر چه زودتر دست به كيبورد بشوم و با ارسال يك ايميل دوستانه اول مُخش را بزنم و بعد … بـلـه!
رجال محترم و آقايان عزيز! ببخشيد. حال كه محفل خودمانی است، حال كه قرار شد با هم صادق باشيم و رو راست، امروز كه اين شهامت را پيدا كرديم تا لخت و عور شويم، پس بياييم همه با هم رو به درگاه احديت نشسته و دستهايمان را، رو به آسمان دراز كرده و اول طلب آمرزش گناهان و سپس اعتراف كنيم كه بعضی از ما مردها در اينگونه مسايل ارتباطی كمی بىجنبه و بىظرفيت هستيم. البته جسارت به همهی آقايان نباشد بلكه منظور عدهی قليلی است كه با توجه به جامعه و تفكر مردسالارانه اگر همين تعداد اندك را هم قبول داشته باشيم، شايد مشكل تا حد زيادی قابل حل شود!
متاسفانه در بسياری از مواقع، برخورد و ارتباطات و طرز تفكر به سمت و سويی رفته است كه خنديدن و شاد بودن يك خانم يعنى بال و پر گشودن ذهن سيال ما در آسمانِ ناكجاآباد. يعنى خراب بودن. فساد. كمی بیبندوباری. براى خيلى از ما آقايان لبخندى كه بر لب يك خانم رهگذر، يك مشتری، فروشنده، كارمند بانك نقش بسته، بويى ازهرزهگى را نيز به دنبال دارد. نگوييد نه، كه اصلاً قبول ندارم. فراموش نكنيد كه منهم مردی هستم با همين خصايص و لابهلای افراد همين اجتماع. با عينكى كه اين روزها به چشم زدهايم همه را به يك شكل و شمايل مىبينيم، فقط قد بعضى از خانمها بلند و بعضىها كوتاهترند. بعضى لاغر و بعضى كمى چاقترند!
بخشی از چهرهی درهم و گرفته و اخمهای بهم فشرده بسياری از خانمها در تاكسی، پيادهرو، صف نان و شير و تئاتر و سينما، محيطهای كاری و اجتماعى بواسطه ديدگاه و نگاه تيره و آزاردهندهی ما مردهاست. نگاه غلطی كه باعث شده است خانمها نيز به اين باور برسند كه اگر كمى شاد، خوشحال و سرزنده باشند، اگر هنگام برخورد و سلام عليك با همكارشان لبخندی بزنند، اگر در تاكسی اَخم نكنند جوری كه كنار دستیش جرات نكند سرش را بالا بياورد، آنوقت آقايی كه در اطرافش میباشد خيلی زود بر گـُردهش سوار میشود و آنگاه پياده شدنش كاری سخت میشود و طاقتفرسا!
چه بخواهيم و چه نخواهيم مسئلهی كه عنوان شد يكی از مشكلات امروز جامعه است. ما نمىتوانيم تمام جامعه را اصلاح كنيم چون نه توانش را داريم و نه وظيفهش را. پس بياييم فقط محيط پيرامون خود را درست كنيم. هر چند با توجه به مشكلات و درگيریهای امروز و گرانی و هزينههای خوراك و رخت و لباس و مسكن و دانشگاه قطعاً توان درست كردن اطراف و اطرافيان را نيز نداريم! پس حال كه چنين است بياييم با خود عهد ببنديم كه حداقل نگاهمان را اصلاح كنيم. تفكرمان را. زاويه ديدمان را. اگر قرار باشد كه همواره ديد و تفكر جنسيتى داشته باشيم و براحتی و بواسطهی برخورد خوب و دوستانهی همكارمان ذهنمان به سمت و سوی آنچنانی برود اين ديدگاه باعث ايجاد فضايى مسمومی خواهد شد. فضايی كه در آن ديگر هيچ كسی مصونيت ندارد. يادمان باشد كه مادر، خواهر، همسر و دختر آيندهمان نيز مجبورند در همين اتمسفر نفس كشيده و زندگی كنند. پس بياييم با انتخاب يك زاويهی نگاه جديد به جنس مخالف و انتخاب يك مسير سالم و هموار از كنار خانهی همسايه به آرامی گذر كنيم كه اگر سنگ ريزهای به آن بزنيم بايد منتظر باشيم كه در خانهمان را با مشت و لگد از جا دربياورند.