PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حسرت باران



داراب حسن پور
05-08-2010, 01:27 PM
http://img.ffffound.com/static-data/assets/6/ca8bb78e35449f36a935a9269a7565139e8360e7_m.jpg


زمین در حسرت باران بود.

زیرا آسمان چند وقتی می شد،

که دلش تنگ نبود و نمی بارید.

قطره هایش سالها بود که ره گم کرده بودند

و نشان ما را در بی نشانی ها از یاد بوده بودند.

شاید تقصیر خود ما باشد،

که زهم یاد اگر هم کردیم،

در پی سود و زیانی بودیم،

نه از سر مهر و همدلی،

در پی خوشبختی سالیانی زهم دور شدیم.

ای کاش باران ببارد،پرنده دیگر تاب و توان تشنگی را ندارد.بی تاب در طلب آب،به هر سو می پرد.

جوجه ای دارد در لانه،که دگر از دوری مادر خود بی تاب است.

ما که خود می دانیم علت این که دگر باد ،ابری را بر سر ما نمی آرد

از سر چیست.

ما کمی بد شده ایم،

دگر از مهر صفا در دل ما هیچ نمانده است.

همه مشغول به نابودی آن خاطره هاییم،

در پی مرگ عزیزان دگر از سر احساس

کمی اشک نداریم.

پس نباید که ببارد بر سر ما حتی یک قطره آبی.

ما کمی بد شده ایم.



رحم کن
تا به تو رحم کنند.

مریم
05-08-2010, 02:19 PM
ممنون از متنتون