PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : امسال براتون چطور گذشت.. ( این ترم و ترم گذشته)



Robot
07-06-2010, 10:31 AM
تلخ ترين و سخت ترين و ناباورانه ترين اتفاقي ک در اين سال برام افتاد, تصادف پسر دائیم و فوت ناگهاني برادرم بود :(:(.... اتفاقي ک هنوز ب شدت متاثر و غمگينم مي کنه. هر بار ک يادم مياد باورم نميشه... يادآوريش هر لحظه از نو عزادارم مي کنه.... بزرگترين ضربه اي شد ک توي اين سال ب من وارد شد....


کلا سال 88 -89, سال از دست دادن خيلي از کساني بود که به نحوي عزيز بودن فاجعه بودن برام.
تجربه ي اينترنتي تلخي هم داشتم ک گرچه خيلي عذابم داد, اما تا حد خوبي سازنده بود. حتي ب شناخت خودم کمک کرد....

اما تحصیل و درس کلی عقب افتادم خودتون بهتر میدونید با این وضعی ک من داشتم ....

سالي بود ک من تبديل ب يک فرد شاغل شدم... حالا هر روز صبح با در دست داشتن يک کارت پرس شده ب اتاق کارت زني ميرم تا ورود و خروجم رو ثبت کنم و هر ماه شيفت هاي مختلف بگيرم و خلاصه... کلي رفتم سر کار!! و در آخر هم قبولي در امتحان رانندگي (البته مقدماتی :دی) و بزودی ب طور قانوني قاتي راننده ها میشم. اگر نياز ب اياب و ذهاب داشتيد در خدمتيم! :دی


اين خلاصه ايي بود از مهم ترين اتفاقات تلخ و شيرين سال تحصیلی ک گذشت. انشالله بتونم ( و بتونيم) سال 88- 89 رو خيلي بهتر از سال پيش بسازيم و جامه عمل بپوشانیم ....


دوس دارم شماهم بگید چی شد و چی نشد... ;)

جواد نجفی
07-06-2010, 10:47 AM
اول از همه قبل از اینکه لب به کلامی باز کنم، اینو فقط داشته باشین که تایپکت روبوت جان تاپیکی بود که جاش واقعاً احساس میشد، در میون این همه تاپیک سیاسی و داغ دیگه، بازم میگم جاش خالی بود...

به تنوع و نوع تفکری که داری و زمینه های مختلفی به راحتی و با منطق و بدون هیچگونه وابستگی حرفایی میزنی که ادمو ناخودآگاه میکشونه سمت خودش...تبریک میگم...

البته به گفته یه یزرگوار که میگه: جذب حداکثری داشته باشین، این عبارت روی روبوت صدق میکنهs000000P

جواد نجفی
07-06-2010, 11:07 AM
هی روبت جان نیمسال قبلی که گذست نیمسال اول سال سومی بود که چشممون به جمال ساختمون دانشگاه و برو بچی که یه عدشون که دوستای سابق بودنو و یه عده هم که دوستای دانشگاهی معروفن، میافتاد، به هر حال قبل از نیمسال سوم جریاناتمون دست کمی از این نیمسال گذشته نداشته ولی همین نیمسال گذشته دیگه آخرش بود از هرنظری که بگی...

از نیمسال اولش بگم که هفته سوم مهرماه بود که با ترم تابستونش که زیاد خوش نگذشته بود (به دلایل مربوط به اقایون خاص که چون مربوط نمیشه به این نیمسال نمیگم) شروع کردم یعنی شرو ع کردیم چون معمولاً ما چندنفریم که کلاسای تخصصی رو اگه نریم از روی تعداد زیادمون به احتمال زیادی کلاسش تعطیل میشهs000000Zکه چندبار رخ داد...تا اینجا رو داشته باشین فعلاً

ادامه داستان خیلی گرمتر از اولشه، چون سر از جاهایی در آورد که بطور قطع و یقین میگم که هیچ کدوم از شماها حتی فکرشم نکردین، از بس .....

حالا میگم ...

Robot
07-06-2010, 08:40 PM
جواد زیادی ازم تعریف میکنی جوو گیر میشمااا :دی

ی کم واضح تر بگو جواد ;)

جواد نجفی
07-06-2010, 08:48 PM
جواد زیادی ازم تعریف میکنی جوو گیر میشمااا :دی

ی کم واضح تر بگو جواد ;)


الآن حسش نیست فدات شم، برات و براتون خواهم گفت...

جواد نجفی
07-08-2010, 02:04 PM
ادامه داستان:

ماجرای نیمسال 1 سال سوم تحصیلی ماها(مکانیکیا) داغ بود ولی در ادامه ماجراهایی که نیمسال دوم (ترم قبل)رو شامل میشد، اون نیمسالو داغتر و پرماجراتر میکرد، ولی الآن باید جریانات نیمسال اولو تموم کنم بعد بریم سراغ داغترین نیمسال....
سال سوم نیمسال 1:
نیمسال اول همونطور که گفتم شروعش خوب نبود ولی انگیزمون زیاد بود که سریع تر فارغ بشیم از دانشگاه و 7 ترمه بتونیم مثل سایر بچه های شیمی فارغ التحصیل بشیم....

اما همه می دونستیم که با سدی روبرو هستیم، ولی این سد برای عده ای هم سد نبود و مثل یک فنر آنهار به مراحل بالاتر پرتاب میکرد، حالا اون افرادو بعد یکی یکی شاید نام هم ببرم!!!

خلاصه اینکه ما خودمون زدیم به بیخیالی و نه کاری به سد داشتیمو نه به فنر !!!:دی همه چی امن و امان بود، ولی کلاسای یه بنده خدایی به مذاق ما خوش نمیومد...حالا به هر دلیل خاصی که بود!!!!نگم بهتره.

همه یادشونه که مسابقات خرپا برگزار شد ولی چه برگزاری ای؟!!! از ساعت 3 ظهر تا 10 شب !!!!! در صورتی که همش یه ساعتم طول نمیکشید!! خب دیگه بعضی اقایون تازه دستشون به میکروفن و بند وبساط رسیده بود!!!بازم میگم بگذزیم چون ....
بچه های شیمی خوب یادشونه ها....

مسابقه هم تموم شد ، ترم هم تموم شد ، نوبت به امتحانایی شده که هیچ مطلب علمی از اون درسا نه به ما یاد داده شده بود و نه انگیزه دنبال اون رفتنو داشتیم،اینو هم بگم که قبل امتحانات همه درسارو حداقل یه دور زده بودیم ، بجز اون 2درس(گروه ما یعنی با دوستانمون 4تا 5 نفری واسه درس خوندن میشدیم)
شب امتحان یه درس اون استاد فرا رسید، به حساب خودمون مثل سایر درسا نشستیم که شروع کنیم به خوندن، همه بهم نگاه میکردیم چون اصلاً انگیزه ای نداشتیم یعنی بی انگیزمون کرده بود اون...

یه نفر بحث حذف درسو پیش میکشید ، یه نفر به بیخیالی میزد خودشو.....وووو
پاشدیم رفتیم یه کیلویی آش و نون گرفتیم ، جاتون سبز و خالی ، توی پارک ... همه رو زدیم .....
روز امتحان...

ادامه رو بعد میگم....

مسعود جعفرزاده
07-08-2010, 02:40 PM
ما هم با اون استاده داشتيم اما ما كه جزومون 2 صفحه بود ...:( .. اين دو صفحه همه چيزي بود كه تو طول ترم تدريس شده بود و ما هم ياد گرفته بوديم . وقتي اونشب باهاش تماس گرفتيم و گفتيم چيرو بخونيم ،‌گفت هيچي ، فقط برين دست بدامان دعا بشين ...:s (41): . حالا واسم جالبه بدونم جزوه شما چند صفحه بود ؟

جواد نجفی
07-08-2010, 06:06 PM
اول اینکه بگم جزوه واسه ما توی درسای اون غریبه بود!!!!!!
مسعود جون اگه به شما اینو گفته ، به بچه های ما ، خودم خیلی چیزای دیگه گفته که بذار نگم...

مسعود جعفرزاده
07-08-2010, 09:33 PM
نياز به گفتن نيست جواد جون . هر چي باشه ما با بچه هاي مكانيك ده ساله داريم زندگي ميكنيم . از جيك و پيك همه چيز باخبريم . ... حتي از نمره دادنها بر طبق قيافه ... از قديم و نديم هم گفتن ، چيزي كه عيان است چه حاجت به بيان است ...;)

آرمان بنافی
07-09-2010, 12:49 AM
نمیدونم از کجا بگم ...
2 سال اول دانشگاه بدون هیچ خیری گذشت و با افسردگی تمام تا جایی که به درسم لطمه شدیدی زد بطوریکه تا ترم 4 فقط 60 واحد پاس کردم ولی ...
خدا رو شکر ، اواخر تابستون گذشته بود که با دفتر انجمن علمی آشنا شدم و با کمک سعید عزیزم وارد این دفتر شدم و به فعالیت پرداختم.این اتفاق باعث شد که با افرادی دوست داشتنی مثل امین و روح الله و مسعود و محمد و ایمان و صادق و ... آشنا بشم که باعث شدن کمی از تنهایی در بیام ولی باز هم کمکی به افسردگی ام نمیکرد تا بالاخره اوایل ترمی که گذشت بزرگترین اتفاق زندگیم افتاد و باعث هدفمند شدن زندگیم شد . خدا رو شکر الان راحت میتونم درسم رو بخونم و ....

Robot
07-09-2010, 12:51 AM
خوش بحالت من ک ترم هشتم هنوز 60 واحد پاس نکردم :( :(

مسعود جعفرزاده
07-09-2010, 12:56 AM
خوب اگه تو هم مثل آرمان هدفتو تو زندگي پيدا مي كردي اونوقت ...

Leo
07-09-2010, 11:40 AM
سلام آرمان جان
میشه یه خورده از هدفی که پیدا کردی بیشتر برامون توضیح بدی!!!!!شاید ما هم تعداد واحدهای پاسیمون بره بالاتر، مردیم از مشروطی.........s0000013
:s (41):

مسعود جعفرزاده
07-09-2010, 11:54 AM
عجب فروتني تو پسر . تو كه هر ترم 24 واحد ميگيري و بازم نمره اولي ... فكر كنم تو زودتر از همه راهشو پيدا كردي . كلك بيا به ما هم بگو...;)

Robot
07-09-2010, 11:54 AM
هدف .... هدف .... و هدف .... اونقدر ب خودم تلقین کردم ک نگو ... ولی نشد!! هدف های من دست نیافتنیست!

جواد نجفی
07-09-2010, 11:43 PM
نگو اینقد ، همینی هم که برات مونده فرار میکنه !!!!!!!!!! اونوقت تویی و یه زندگی بی هدف!!!!!s000000Z

خدانکنه;)

Leo
07-10-2010, 02:01 AM
داش Robot اینقدر نا امید نباش هدف هم پیدا میکنی...................
فقط دست نیافتنی ، دست نیافتنیست!!!!!!!!!(توضیح نخواه خودمم نفهمیدم چی گفتم)s000000O;)

جواد نجفی
07-10-2010, 09:06 AM
روبوت خودشو زود پیدا باید کنه