صفحه 7 از 7 نخستنخست ... 34567
( مشاهده پاسخ شماره 61 تا 66 / از مجموع 66 پاسخ )

موضوع: اندر حکایات

  1. #61

    پیش فرض



    فردی همسایه ای کافر داشت هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعن و نفرین می کرد!

    که خدایا ، جان این همسایه کافر من را بگیر ،

    مرگش را نزدیک کن (طوری که مرد کافر می شنید)

    زمان گذشت و او بیمار شد .

    دیگر نمی توانست غذا درست کند ولی در کمال تعجب غذایش سر موقع در خانه اش ظاهر می شد!

    هرروز بر سر نماز می گفت خدایا ممنونم ک بنده ات را فراموش نکردی

    و غذای مرا در خانه ام ظاهر می کنی و لعنت بر آن کافر خدا نشناس!

    روزی از روزها که خواست برود غذا را بر دارد ،

    دید این همسایه کافر است ک غذا برایش می آورد ،

    از آن شب به بعد ، هر شب سر نماز می گفت :

    خدایا ممنونم که این مرتیکه شیطان رو وسیله کردی که برای من غذا بیاورد .

    من تازه حکمت تو را فهمیدم ک چرا جانش را نگرفتی ...

    حکایت خیلی از آدمای امروزیه :

    با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

    تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی
    ویرایش توسط مریم : 08-02-2017 در ساعت 02:42 PM
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  2. #62

    پیش فرض


    درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت :

    شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان دهی ،

    من نیز درویشم !!!

    خواجه گفت :

    من نذر کوران کرده ام تو کور نیستی ...

    پس درویش تاملی کرد وگفت :

    ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمده ام ...

    این را بگفت و روانه شد ...

    خواجه متأثر گشته از دنبال وی شتافت و هر چه کوشید که چیزی به وی دهد قبول نکرد ...



    از او بخواه که دارد
    و می خواهد که از او بخواهی

    از او مخواه که ندارد
    و می ترسد که از او بخواهی ...


    « خواجه عبدالله انصاری »
    ویرایش توسط مریم : 08-02-2017 در ساعت 02:27 PM
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  3. #63

    پیش فرض



    پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد .
    اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد .
    شاه به یکی از وزرای خود گفت :
    او چه می گوید؟
    وزیر گفت :
    به جان شما دعا می کند .
    شاه اسیر را بخشید .
    وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت :
    ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد .
    پادشاه گفت :
    تو راست می گویی ...
    اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود .



    « گلستان سعدی »


    جز راست نباید گفت

    هر راست نشاید گفت


    ویرایش توسط مریم : 08-02-2017 در ساعت 02:23 PM
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  4. #64

    تاریخ عضویت
    Feb 2021
    سن
    37
    نوشته ها
    114

    پیش فرض


    مردی چهار پسر داشت.
    آنها را به ترتیب به سراغ ‌یک درخت گلابی فرستاد که
    در فاصله‌ای دور از خانه شان روییده بود.
    پسر اول در زمستان،
    دومی در بهار،
    سومی در تابستان و
    پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.

    سپس پدر همه را فراخواند
    و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند.
    پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.
    پسر دوم گفت: نه. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.
    پسر سوم گفت: نه. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و
    عطرآگین و باشکوه ترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.
    پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها‌، پر از زندگی و زایش!
    مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید،
    اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده‌اید!
    شما نمی‌توانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید.
    اگر در زمستان تسلیم شوید، امید شکوفایی بهار،
    زیبایی تابستان و باروری پاییز را از کف داده‌اید!

    زندگی یعنی یک سار پرید
    به همین آسانی.....

  5. #65

    تاریخ عضویت
    Feb 2021
    سن
    37
    نوشته ها
    114

    پیش فرض

    روزی شاه عباس از راهی می گذشت.
    درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده است
    و چنان خود را جمع کرده که به اندازه ی گلیم خود درآمده.
    شاه دستور داد یک مشت سکه به درویش دادند.
    درویش شرح ماجرا را برای دوستان خود گفت.
    در میان آن جمع درویشی بود که به فکر افتاد او هم از انعام شاه نصیبی ببرد،
    به این امید سر راه شاه پوست تخت خود را پهن کرد و به انتظار بازگشت شاه نشست.
    وقتی که مرکب شاه از دور پیدا شد، روی پوست خوابید
    و برای اینکه نظر شاه را جلب کند
    هریک از دست ها و پاهای خود را به طرفی دراز کرد بطوری که نصف بدنش روی زمین بود.
    در این حال شاه به او رسید و او را دید وفرمان داد
    تا آن قسمت از دست و پای درویش را که از گلیم بیرون مانده بود قطع کنند.
    یکی از نزدیکان شاه از او سوال کرد که :
    " شما در رفتن درویشی را در یک مکان خفته دیدید و به او انعام دادید.
    امادر بازگشت درویش دیگری را خفته دیدید سیاست فرمودید، چه سری در این کار هست ؟
    "شاه گفت : " درویش اولی پای خود را به اندازه ی گلیم خود دراز کرده بود
    اما درویش دومی پایش را از گلیمش بیشتر دراز کرده بود".

    زندگی یعنی یک سار پرید
    به همین آسانی.....

  6. #66

    پیش فرض


    گویند عارفی قصد حج كرد.
    فرزندش از او پرسید: پدر كجا می خواهی بروی؟
    پدر گفت: به خانه خدایم.
    پسر به تصور آن كه هر كس به خانه خدا می رود، او را هم می بیند! پرسید: پدر! چرا مرا با خود نمی بری؟
    گفت: مناسب تو نیست.
    پسر گریه سر داد. پدر را رقت دست داد و او را با خود برد.
    هنگام طواف پسر پرسید: پس خدای ما كجاست؟
    پدر گفت: خدا در آسمان است.
    پسر بیفتاد و بمرد!
    پدر وحشت زده فریاد برآورد: آه ! پسرم چه شد؟ آه فرزندم كجا رفت؟
    از گوشه خانه صدایی شنید كه می گفت: تو به زیارت خانه خدا آمدی و آن را درك كردی. او به دیدن خدا آمده بود و به سوی خدا رفت!
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

صفحه 7 از 7 نخستنخست ... 34567

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. داستان نویس ( داستان ها و مطالب طنز )
    توسط جواد نجفی در انجمن شعر و داستان
    پاسخ: 52
    آخرين نوشته: 10-26-2010, 03:48 PM
  2. مهندس و برنامه نویس ( طنز)
    توسط مسیب تمیمی در انجمن طنــــز
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 10-03-2010, 12:40 AM
  3. دانلود SolidWorks 2010 جهت طراحی سازه های صنعتی - سرویس پک 4
    توسط جواد نجفی در انجمن نرم افزارهای مهندسی مکانیک
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-04-2010, 06:42 PM
  4. تغییر شماره سرویس پک ویندوز از طریق رجیستری
    توسط ario barzan در انجمن ترفندها و نکات سیستم عامل
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 09-12-2009, 12:23 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •