فقط برای چند مین بی خیالی
فقط برای چند مین بی خیالی
ویرایش توسط مریم : 08-23-2016 در ساعت 02:08 PM
زندگی یعنی یک سار پرید..
به همین آسانی..
مردی موقع مردن وصیت می کند :
سی سال برام نماز صبح و مغرب و عشا بخونید
میگن پس ظهر چی ؟
میگه : اونا رو از ترس حراست تو اداره خوندم
من دیگه حرفی ندارم
211.gif211.gif211.gif211.gif
الان قیمت بشکه از خود نفت گرون تره
رو این حساب قراره از این به بعد تو ظرف یک بار مصرف نفت را صادر کنیم
اگه همین طور پیش بره کشورهای خواهان نفت باید با خودشون قابلمه بیارن !
211.gif211.gif211.gif211.gif
سر ظهر خواب بودم زنگ در را زدن
دیدم یه دختر بچه ی کوچولو موچولو میگه : عمو سلام
گفتم : سلام عمو
دیدم یه استکان گرفته جلوم میگه عمو میشه یه ذره از این شربت بچشی ببینی شیرینه یا نه ؟
گفتم : خوب عمو چرا خودت نمی چشی ؟
گفت : من روزم ! برای عروسکام دارم افطار درست می کنم
به مامانم گفتم میگه منم روزه ام
برو درخونه ی این همسایه رو به رویی یه نره خر دارن روزه نیست
211.gif211.gif211.gif211.gif
حکایت ادارات ایران :
آقا امروز کارت انجام نمیشه !
چرا ؟ ؟
مسئول منگنه نیست که منگنه را بیاره
منگنه کجاست مگه ؟
تو اون اتاق
خب من میرم میارم !
نه باید حتما خودش باشه ! ! !
211.gif211.gif211.gif211.gif
سر سفره افطار بودیم
یهو واسه گوشیم که روی اوپن آشپزخونه بود پیام اومد
بابام گفت : بشین من میرم تا ببینم کیه و چکار داره
اما من سریع بلند شدم و قبل از اینکه پدرم بخودش حرکتی بده ، رفتم سمت گوشی
گوشی را که برداشتم ، دیدم بابام پیام داده و نوشته : حالا که پا شدی ، پارچ آب را بیار سر سفره
یعنی هیتلر تو جنگ ها اینجوری مغزش کار نمی کرد
زندگی یعنی یک سار پرید..
به همین آسانی..
خواب بودم بابام اومده پام را قلقلک میده
فکر کردم داداشمه بهش گفتم : نکن پدر سگ
بابام عصبانی شد و به مامانم گفت : خانوم بیا و ببین که پسرت به باباش می گه پدر سگ !
مامانم که تازه از خواب بیدار شده بود و تو باغ نبود گفت:
غلط کرده پدر سگ خودشه
دارم تو کوچه راه میرم یه خانمه با ماشین رفت تو چاله
آب پاشید همه صورتم و لباسام خیس شد
وایساده میگه وای خیس شدید ؟
گفتم نه دیدم خانم محترمی مثل شما رانندگی یاد گرفته اینا اشک شوقه
پسره از باباش می پرسه بابا فرق حادثه با بدبختی چیه ؟
باباش میگه : پسرم فکر کن ما رفتیم شمال یه موج بزرگ میاد و مادرتو می بره تو دریا به این میگن حادثه !
حالا اگه یکی پیدا بشه مادرتو نجات بده بهش میگن بدبختی
اولین باری که بابام یه چک خوابوند تو گوشم خندیدم
گفتم : چک را باید تو بانک بخوابونی
بزرگوار چک دوم را طوری خوابوند که با مفهوم همراه بانک آشنا شدم
باطری شکم در حال حاضر 2 درصد
.-[2%]-.
.lL.
خدایا من دیگه متحول شدم
نه نیمه گمشدمو می خوام نه مخاطب خاص . . .
فقط اذان می خوام اذان !
همسایمون فوت کرده بود رفتم به پسرش دلداری بدم گفتم :
تو الان اینجا داری گریه می کنی بابات اونور پیش حوریاست
زنش پرتم کرد بیرون
مردم یه ریزه اعصاب ندارنا
به امید خدا امروز یازدهمین روزیه
که روزم را می خورم
تازه به لطف ماه رمضون ، سحری هم به وعده غذاییم اضافه شده
واقعا ماه پر برکتیه . . .
یه ضرب المثل هست میگه
از هر چی بترسی سرت میاد
واااااااااااااااای پووووووول
جیییییییییغ پووووووووووول
خداااااااااااااااا پوووووووول
زندگی یعنی یک سار پرید..
به همین آسانی..
همسرم از سر کار اومد خونه دید خونه بهم ریختس..14.gif
داد زد : هر روز میام یا سرت تو گوشیته14.gif
همش تو تلگرامی 14.gif
از شام که خبری نیست14.gif
لااقل یه چایی تازه دم برام بیار...14.gif
منم خیلی آروم گوشیمو بستم گذاشتم کنار وبا لبخند گفتم مرغ نداریم23.gif
گوشت نداریم23.gif
نون و حبوبات تموم شده23.gif
چند وقته بچه ها میگو و ماهی نخوردن23.gif
50تومن بده برای کادوی دوستام می خوام23.gif
5تومن اردوی پسرمون23.gif
10تومن اردوی دخترمون23.gif
کادوی خرید خونه زنداییم 23.gifکادوی عروسی دختر عموت 23.gifشهریه کلاسامو ندادم23.gif
نزدیک عیده ، قالیا رو باید بدی قالیشویی و...............23.gif
هیچی دیگه
همسرم دو گیگ اینترنت برام خرید بعدش دو لیوان چایی ریخت و گفت گلکم با قند میخوری یا با پولکی؟؟؟؟؟؟10.gif
به نظرتون با قند بخورم یا بگم پولکی بخره پولکیمون تموم شده 16.gif21.gif
زندگی یعنی یک سار پرید..
به همین آسانی..
یک عرب ، یک چینی ، یک امریکایی و یک آبادانی توی کافی شاپ داشتند با هم گپ می زدند که عرب گفت :
عرب : من یک موقعیت بسیار عالی دارم ، می خوام بانک جهانی پول رو همین روزها بخرم !
چینی در جواب گفت : من خیلی ثروتمندم و می خوام کمپانی بی او دبلیو رو بخرم !
آمریکایی هم برگشت گفت : من یه ثروتمند هستم و می خوام شرکت گوگل و اپل رو بخرم !
سپس همگی با نگاهی طنز آمیز منتظر بودند تا آبادانی صحبت کنه
.
.
.
.
آبادانی قهوه اش رو با متانت خاصی به هم زد !
خیلی با حوصله قاشق کوچک رو روی میز گذاشت ،
کمی قهوه نوشید ،
یک نگاهی به بقیه انداخت و با آرامی گفت :
نه ، نمی فروشم . . . ! ! !
زندگی یعنی یک سار پرید..
به همین آسانی..
مردی تو یه فروشگاه بزرگ به یه دختر زیبا می رسه و میگه :
خانوم من زنمو اینجا گم کردم
ناراحت نمی شید اگه کمی با شما صحبت کنم
دختر : چرا ؟؟؟
مرد : چون هر بار با یه زن خوشگل صحبت می کنم زنم یهو پیداش میشه ......
زندگی یعنی یک سار پرید..
به همین آسانی..
ﮐﻼﻩ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺟﻨﮕﻠﯽ ﻣﯽﮔﺬﺷﺖ...
ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﺪ.
ﻟﺬﺍ ﮐﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﮐﻼﻩ ﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ،
ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﮐﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ!!
ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮐﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﺩ...
ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺧﺎﺭﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﻭ ﮐﻼﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﮐﻼﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺮﺕ ﮐﻨﺪ...
ﻟﺬﺍ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩ، ﻣﯿﻤﻮﻥﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩﻧﺪ،
ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﮐﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﺷﻬﺮ ﺷﺪ.
ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﺑﻌﺪ ﻧﻮﻩ ﺍﻭ ﻫﻢ ﮐﻼﻩ ﻓﺮﻭﺵ ﺷﺪ.
ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻮﻩ ﺍﺵ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ ﻭ تأﮐﯿﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﭼﻨﯿﻦ ﻭﺿﻌﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﭘﯿﺶ ﺁﻣﺪ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﻨﺪ.
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻨﮕﻞ ﮔﺬﺷﺖ، ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﻀﯿﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﺎﺭﺍﻧﺪﻥ ﺳﺮﺵ ﮐﺮﺩ. ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﻭ ﮐﻼﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ، ﻣﯿﻤﻮﻥﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ...
ﻧﻬﺎﯾﺘﺎً ﮐﻼﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ...
ﻭﻟﯽ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﮑﺮﺩﻧﺪ!
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ
ﺁﻣﺪ ﻭ ﮐﻼﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﯽ ﻣﺤﮑﻤﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺍﺭﯼ؟؟؟
ویرایش توسط مریم : 08-03-2017 در ساعت 12:57 PM
زندگی یعنی یک سار پرید..
به همین آسانی..
"" صرفا جهت خنده ""
چند مدت پیش حالم خیلی بد بود و دچار افسردگی شدیدی شدم.
همه می گفتن برو پیش روانشناس و خودتو درمان کن.
ولی هر جا رفتم وضع بدتر شد و روز به روز افسرده تر و نا امید تر می شدم.
به توصیه یکی از آشنایان ، به دیدن یکی از علما رفتیم
و ایشون در جواب بنده روی کاغذ نوشتن : فقط ترکیه !!!
باورم نمی شد برام ترکیه رو تجویز کرده باشه ولی با ناامیدی و یاس زیاد،
بار و بندیل سفر رو بستم و راهی ترکیه و استانبول و آنتالیا شدم .
جاتون خالی خیلی خوش گذشت. اصلا از این رو به اون رو شدم.
افسردگی که رفت تازه انگار ده سال جوون تر و شاداب تر شده بودم.
بعد چند روز انگار اصلا خودم نبودم.
چقدر اونجا توی دلم برای این عالم بزرگوار دعا و ثنا فرستادم.
بعد از برگشت از سفر تصمیم گرفتم برم خدمت این عالم بزرگوار،
بعد از سلام و احوالپرسی گفت ماشاالله خیلی روحیه ات عوض شده.
می بینم که خیلی سرحال شدی.
گفتم : بله ، از لطف شماست و نسخه خوب شما .
عالم بزرگ رو به حاضرین کرد و گفت : درسته. احسنت.
تزکیه در دین ما خیلی سفارش شده ،
مصداق روشنش همین جوون که با تزکیه نفس و خویشتن داری از پوچی و افسردگی نجات پیدا کرده.
با شنیدن اسم تزکیه اول جا خوردم
ولی بعدش خودم رو جمع و جور کردم تا کسی متوجه نشه که چه گافی دادم.
خدا رو شکر کمبود یه نقطه ، اثر خوبی توی زندگی من داشته و واقعا حالم رو دگرگون کرده.
دستش درد نکنه.
به شما هم سفارش می کنم اگر افسرده هستید
فقط ترکیه، ببخشید تزکیه.
زندگی یعنی یک سار پرید..
به همین آسانی..
شیخی پای منبر در مورد حلال و حرام صحبت می کرد و می گفت :
روزی سه تا دزد به خونه یک تاجر دینداری زدند و کلی پول و سکه رو روی خر صاحب خونه گذاشتن و زدن بیرون!!
تو مسیر دوتاشون دسیسه چیدن که سومی رو بکشن تا سهمشون بیشتر بشه و همین کارو هم کردن!!
بعدش آب و غذایی خوردن و باز راه افتادن که یه دفعه یکیشون خنجر کشید و رفیق دومیش رو هم کشت!!
شب که شد دزد آخر دل درد شدیدی گرفت و بر اثر سمی که شریک قبلیش در غذایش ریخته بود ، مُرد!!
الاغ که تنها مانده بود ، راه صاحب خونه را در پیش گرفت و به همراه مال به خانه تاجر دیندار برگشت...
این یعنی مال حلال به صاحبش بر می گردد!!
مردم پای منبر صلواتی بلند فرستادند که ، معتادی بلند شد و گفت:
ای شیخ!!!
تمام دزدان که مردند ،
پس جریان رو کی واستون تعریف کرده!؟؟
خره؟!
بعد از آن بود که دیگر کسی شیخ را ندید!!
زندگی یعنی یک سار پرید..
به همین آسانی..
سیاست یک خانم اصفهانی برای روز مرد
حاج آقا شوما که خودِت زیباترین گله رو زِمین هسی که اصلا مِثلِ شوما نییییس
پس گل که نمیتونم بِسونم براتون
میخواسم ساعت بِسونم... دیدم تپشهای قلب خودت،
ثانیه شماره زندگی منه وخودت دقیق ترین ساعتِ زندگی منی
پس ساعتم نمیتونستم برات بیگیرم، چون ساعت به درده ساعت نمیخورِه!!
میخواستم برات کت و شلوار بیگیرم،
اما حتی دلم نیومِد این قد و قامت رعناتونآ تو کت و شلوار تصور کنم،
ماشالاد باشِه با کت اینقد بلا و دخترکش میشی که میترسیدم سرم هَوو بیاری آخره عمری
میخواستم ادکلن بگیرم، اما دیدم شما وجودت معطره به عطر یاس و عشق❤️
پس ادکلن میخای چیکار!
جورابم که اصلا روم نمیشِد بگیرم برا آقامون که تاجِ سرمونِس،
خلاصه دیدم بهترین کار اینه که یه پیراهن خوشگل واسه خودم بسونم... بپوشم...
شما لذتشا ببری..
..پیشاپیش روز مرد مبارک..
ویرایش توسط Dinaa : 02-18-2021 در ساعت 03:07 AM
زندگی یعنی یک سار پرید
به همین آسانی.....
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)