سلام
در این بخش قصد دارم خاطرات شیرین دانشجویی ،
دانشجویان سرزمینمون را جمع آوری کنم..البته اگه دانشجویان یاری بفرمایند..!!!
برای شروع خاطراتی که در جاهای مختلف خوندم را در اینجا درج می کنم ..
امیدوارم که تایپیک خوبی بشه..
سلام
در این بخش قصد دارم خاطرات شیرین دانشجویی ،
دانشجویان سرزمینمون را جمع آوری کنم..البته اگه دانشجویان یاری بفرمایند..!!!
برای شروع خاطراتی که در جاهای مختلف خوندم را در اینجا درج می کنم ..
امیدوارم که تایپیک خوبی بشه..
ویرایش توسط مریم : 09-13-2016 در ساعت 02:55 PM
زندگی یعنی یک سار پرید..
به همین آسانی..
یک روز سر کلاس نشسته بودیم... (14).gif
استاد هم یه خانم کم سن و سال بود ،1318403324.gif
من همیشه عادت داشتم سر اون کلاس هر هفته نیم ساعت برم هوا خوری ،1310098783[1].gif
خلاصه یه جلسه استاد اومد درس را شروع کنه دید ماژیک نداره
به یکی از بچه ها گفت بره بیاره که یه دفعه من گفتم استاد من دارم بدم خدمتتون1403459538.gif
گفت ممنون میشم
یه پنج دقیقه ای گذشته بود که گفتم اجازه هست بریم بیرون
در حالی که بلند شده بودم برم
گفت نخیر بشین سر جات1334133596.gif
مارو میگی 1318208122[1].gifکلاس را میگی(12)[1].gif همه به ما خندیدن
منم نامردی نکردم و گفتم پس ماژیکمو بده!!!1318208122[1].gif
کلاس منفجر شد ws47[1].gifو ماهم به لطف استاد یه 3 واحدی افتادیم1327197414[1].gif
به همین راحتیgigglesmile[1].gif
برداشت از ماهنامه ایبوک سامان
زندگی یعنی یک سار پرید..
به همین آسانی..
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)