آرامش ابدی
با آرامش وارد بخش اورژانس بیمارستان شد . به نزد پرستار بخش رفت . پرستار در
حال جابجا کردن پرونده های بیماران بود .
روبه پرستار گفت : « ببخشید ، من تیرخوردم ، امکان داره تیر رو از بدنم در بیارید ،
خیلی اذیتم می کنه . » پرستار سرش را بلند کرد و نگاهی به مرد انداخت و گفت : « می بینید که الان کار دارم ، لطفا توی سالن انتظار بشینید تا کارم تموم بشه ! »
پرستار بعد از تمام شدن کارش به سمت سالن انتظار رفت . با تعجب دید ،
شخص مراجعه کننده ای که می گفت تیر خورده ، مُرده است .
پرستار با دیدن این صحنه با ناراحتی گفت : « من که بهش گفتم کار دارم، باید منتظرم
بمونه ، تقصیر خودشه که منتظرم نموند ، اصلا از آدمای عجول خوشم نمی آد ،
همون بهتر که منتظرم نموند . »