( مشاهده پاسخ شماره 1 تا 4 / از مجموع 4 پاسخ )

موضوع: داستانی بسیار بسیار جالب و کوتاه

  1. #1

    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته
    مهندسی شیمی
    سن
    34
    نوشته ها
    398

    پیش فرض داستانی بسیار بسیار جالب و کوتاه

    [CENTER]
    اسکناس 100 يورویی – تجارت مدرن!!!


    It is the month of April, on the shores of the Black Sea . It is
    raining, and the little town looks totally deserted. It is tough
    times, everybody is in debt, and everybody lives on credit.

    ماه آپريل است، درکنار يکی از سواحل دريای سياه. باران می بارد، و شهر کوچک همانند صحرا خالی بنظر می رسد. درست هنگامی است که همه در يک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمنبای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند.



    Suddenly, a rich tourist comes to town.
    He enters the only hotel, lays a 100 Euro note on the
    reception counter, and goes to inspect the rooms upstairs in
    order to pick one
    .

    ناگهان، يک مرد بسيار ثروتمندی وارد شهر می شود. او وارد تنهاهتلی که در اين ساحل است می شود، اسکناس 100 يورویی را روی پيشخوان هتل میگذارد و برای بازديد اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.



    The hotel proprietor takes the 100 Euro note and runs to
    pay his debt to the butcher.

    صاحب هتل اسکناس 100 يورویی را برميدارد و در اين فاصله می دهد و بدهی خودش را به قصاب می پردازد.


    The Butcher takes the 100 Euro note, and runs to pay his
    debt to the pig grower.

    قصاب اسکناس 100 يورویی را برميدارد و با عجله به مزرعه پرورش خوک می رود و بدهی خود را به او می پردازد.


    The pig grower takes the 100 Euro note, and runs to pay his
    debt to the supplier of his feed and fuel.
    The supplier of feed and fuel takes the 100 Euro note and
    runs to pay his debt to the city's hairdresser that in these
    hard times, gave her "services" on credit.

    مزرعه دار، اسکناس 100 يورویی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامين کننده خوراک دام و سوخت ميدود. تامين کننده سوخت و خوراک دام برای پرداخت بدهی خود اسکناس 100 يوروئی را با شتاب پرداخت به آرایشگر خود که به او بدهکار بود ميبرد. او در اين اوضاع خراب اقتصادی به اعتبار مزرعه دار «خدمتش» را انجام داده بود تا پولش را بعدا دريافت کند.

    The hairdresser runs to the hotel, and pays off her de bt with the
    100 Euro note to the hotel proprietor to pay for the rooms
    that she rented when she brought her clients there.

    آرایشگر اسکناس را با شتاب به هتل می آورد زيرااو به صاحب هتل بدهکار بود چون هنگاميکه مشتری خودش را يکشب به هتل آورد اتاق را به اعتبار کرايه کرده بود تا بعدا پولش را بپردازد.


    The hotel proprietor then lays the 100 Euro note back on
    the counter.

    حالا هتل دار اسکناس را روی پيشخوان گذاشته است.


    At that moment, the rich tourist comes down after inspecting
    the rooms, and takes his 100 Euro note, after saying that he
    did not like any of the rooms, and leaves town.

    در اين هنگام توريست ثروتمند پس از بازديد اتاق های هتل برميگردد و اسکناس 100 يورویی خود را برميدارد و می گويد از اتاق ها خوشش نيامد و شهر را ترک می کند.


    No one earned anything. However, the whole town is now
    without debt, and looks to the future with a lot of optimism.
    And that, ladies and gentlemen, is how the U K . Government has been doing business all along!!!!


    در اين پروسه هيچکس صاحب پول نشده است. ولی بهر حال همه شهروندان در اين هنگامه بدهی بهم ندارند همه بدهی هايشان را پرداخته اندو با يک انتظار خوشبينانه ای به آينده نگاه می کنند.

    [CENTER]
    زندگی صحنه یکتایی هنرمندی ماست، هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

  2. #2
    داره خودمونی میشه
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    نوشته ها
    38

    پیش فرض پاسخ : داستانی بسیار بسیار جالب و کوتاه

    کاش زندگی واقعی هم همینطور بود
    من خیلی خوشگلم

  3. #3

    پیش فرض پاسخ : داستانی بسیار بسیار جالب و کوتاه

    خيلي جالب بود مرا به ياد جايي همين نزديكي ها انداخت .به اين نوع روايت داستان داستانك مي گويند . داستان كوتاه كوتاه !!!
    بزرگي حسادت مي آورد. حسادت كينه به دنبال دارد.و كينه دروغ مي زايد .!!!

  4. #4

    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته
    مهندسی شیمی
    سن
    34
    نوشته ها
    398

    پیش فرض پاسخ : داستانی بسیار بسیار جالب و کوتاه

    ای کاش همین جور بود اقای اتابک
    اقای خرم رخ ممنون از جملات زیبا و اموزنده ای که درباره داستان های ما می دید و مطلب ما رو کامل تر می کنید





    زندگی صحنه یکتایی هنرمندی ماست، هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خطای دید بسیار جالب و باور نکردنی
    توسط سعید رضازاده در انجمن تالار عمومی
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 02-23-2010, 08:40 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •