ميخواستم دنيا را تغيير دهم !
بر سنگ قبر كشيشي چنين نوشته شده بود :
آن هنگام كه جوان بودم و فارغ از همه چيز و تخيلم مرز و محدوده اي نميشناخت ،
در سر آرزوي تغيير دنيا را مي پروراندم
بزرگتر و خردمندتر كه شدم
در يافتم كه جهان تغيير ناپذير است
پس افق انديشه ام را محدودتر كردم و بر آن شدم تا تنها كشورم را تغيير دهم
اما اين هم عملي نبود
پس از سالها زندگي و تجربه، آخرين تلاش نوميدانه خود را صرف تغيير خانواده ام كردم
اما افسوس آنها نيزكه نزديكترين كسان به من بودند،تغيير نكردند
اكنون كه در بستر مرگ آرميده ام ،
به ناگاه حقيقتي را يافته ام
تنها اگر خودم را تغيير داده بودم ،
آنگاه نمونه اي ميشدم براي اعضاء خانواده ام،
تا آنان نيز خود را تغيير دهند
با انگيزه و تشويق آنها ،
چه بسا كه كشورم نيز اندكي اصلاح ميشد
شايد مي توانستم ،
دنيا را هم تغيير دهم!!!