زندگينامه و بيوگرافي مختصري نادر شاه افشار
نادر شاه افشار از ايل افشار بود او از مشهورترين پادشاهان ايران بعد از اسلام است ، ابتدا نادر قلي يا ندرقلي ناميده مي شد موقعي که افغانها و روس ها و عثماني ها از اطراف بايران دست انداخته بودند و مملکت در نهايت هرج و مرج بود يکعده سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوي که کين پدر برخواسته بود همراه شد فتنه هاي داخلي را خواباند افغانها را هم بيرون ريخت ، شاه طهماسب صفوي از شهرت و اعتبار نادر در بين مردم دچار رشک و حسادت گشت و براي نشان دادن قدرت خود با لشکري بزرگ به سوي عثماني تاخت و در آن جنگ هزاران سرباز ايراني را در جنگ چالدران بدليل عدم توانايي به کشتن داد و خود از ميدان جنگ گريخت نادر با سپاهي اندک و خسته از کارزار از مشرق به سوي مغرب ايران تاخت و تا قلب کشور عثماني پيش رفت و سرزمينهاي بسياري را به خاک ايران افزود و از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با کمال تعجب ديد روسها خود پيش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در مسير بر گشت در سال 1148 در دشت مغان در مجلس ريش سفيدان ايران از فرماندهي ارتش استعفا نمود و دليلش اعمال پس پرده خاندان صفوي بود . و خود عازم مشهد شد در نزديکي زنجان سواراني نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لياقت شما ايمان دارد و در اين شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ايران باقي بماند و کمر بند پادشاهي را بر کمرش بستند . او سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان را که حدودا 800 نفر بودند و در قتل عام مردم ايران نقش داشتند را به ايران تحويل دهد که در پي عدم تحويل آنها سپاه ايران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخير نمود ند 800 متجاوز افغان را در بازار دهلي به دار زدند و بازگشتند و نادر شاه حکومت محمد گورکاني را به او بخشيد و گفت ما متجاوز نيستيم اما از حق مردم خويش نيز نخواهيم گذشت محمد گورکاني بخاطر اين همه جوانمردي نادر از او خواست هديه اي از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پي اسرار او گفت جوانان ايران به کتاب نيازمندند سالها حضور اجنبي تاريخ مکتوب ما را منهدم نموده است محمد گورکاني متعجب شد او علاوه بر کتابها جواهرات بسياري به نادر هديه نمود که بسياري از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملي ايرا ن در بانک مرکزي است . 12 سال سطنت نمود و در سال 1160 بوسيله عده اي خائن کشته شد . نکته قابل ذکر آنست که او از 15 سالگي تا 25 سالگي بهمراه مادرش در بردگي ازبکان گرفتار بود و با مرگ مادرش از اردوگاه ازبکان گريخت و پس از آن با جوانان آزاديخواهي همپيمان شد .

نادر شاه افشار در حال حاضر يکي از دو پادشاه محبوب گذشتگان ايران است نام او و کورش هخامنشي دل ايرانيان را گرم و به شوق مي آورد . انديشمند ميهن پرست کشورمان(( ارد بزرگ )) در مورد نادر شاه افشار مي گويد : او توانست از خراب آبادي که دشمنان برايمان ساخته بودند کشوري باشکوه بسازد نام او هميشه براي ايرانيان آشنا و دوست داشتني خواهد بود .

در اينجا گزيده اي از سخنان نادر شاه افشار پادشاه ايران زمين را تقديم مي کنم :

نادر شاه افشار : ميدان جنگ مي تواند ميدان دوستي نيز باشد اگر نيروهاي دو طرف ميدان به حقوق خويش اکتفا کنند .

نادر شاه افشار : سکوت شمشيري بوده است که من هميشه از آن بهره جسته ام .

نادر شاه افشار : تمام وجودم را براي سرفرازي ميهن بخشيدم به اين اميد که افتخاري ابدي براي کشورم کسب کنم .

نادر شاه افشار : بايد راهي جست در تاريکي شبهاي عصيان زده سرزمينم هميشه به دنبال نوري بودم نوري براي رهايي سرزمينم از چنگال اجنبيان ، چه بلاي دهشتناکي است که ببيني همه جان و مال و ناموست در اختيار اجنبي قرار گرفته و دستانت بسته است نمي تواني کاري کني اما همه وجودت براي رهايي در تکاپوست تو مي تواني اين تنها نيروي است که از اعماق و جودت فرياد مي زند تو مي تواني جراحت ها را التيام بخشي و اينگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به اميد سرفرازي ملتي بزرگ .

نادر شاه افشار : از دشمن بزرگ نبايد ترسيد اما بايد از صوفي منشي جوانان واهمه داشت . جواني که از آرمانهاي بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نيست بلکه باري به دوش هموطنانش است.

نادر شاه افشار : اگر جانبازي جوانان ايران نباشد نيروي دهها نادر هم به جاي نخواهد رسيد .

نادر شاه افشار : خردمندان و دانشمندان سرزمينم ، آزادي اراضي کشور با سپاه من و تربيت نسلهاي آينده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهي بخشد ديگر نيازي به شمشير نادرها نخواهد بود .

نادر شاه افشار : وقتي پا در رکاب اسب مي نهي بر بال تاريخ سوار شده اي شمشير و عمل تو ماندگار مي شود چون هزاران فرزند به دنيا نيامده اين سرزمين آزادي اشان را از بازوان و انديشه ما مي خواهند . پس با عمل خود مي آموزانيم که پدرانشان نسبت به آينده آنان بي تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادي اشان را به هيچ قيمت و بهايي نفروشند .

نادر شاه افشار : هر سربازي که بر زمين مي افتد و روح اش به آسمان پر مي کشد نادر مي ميرد و به گور سياه مي رود نادر به آسمان نمي رود نادر آسمان را براي سربازانش مي خواهد و خود بدبختي و سياهي را ، او همه اين فشارها را براي ظهور ايران بزرگ به جان مي خرد پيشرفت و اقتدار ايران تنها عاملي است که فرياد حمله را از گلوي غمگينم بدر مي آورد و مرا بي مهابا به قلب سپاه دشمن مي راند …

نادر شاه افشار : شاهنامه فردوسي خردمند ، راهنماي من در طول زندگي بوده است .

نادر شاه افشار : فتح هند افتخاري نبود براي من دستگيري متجاوزين و سرسپردگاني مهم بود که بيست سال کشورم را ويران ساخته و جنايت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمينم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطين اروپا را به بردگي مي گرفتم . که آنهم از جوانمردي و خوي ايراني من بدور بود .

نادر شاه افشار : کمربند سلطنت ، نشان نوکري براي سرزمينم است نادرها بسيار آمده اند و باز خواهند آمد اما ايران و ايراني بايد هميشه در بزرگي و سروري باشد اين آرزوي همه عمرم بوده است .

نادر شاه افشار : هنگامي که برخواستم از ايران ويرانه اي ساخته بودند و از مردم کشورم بردگاني زبون ، سپاه من نشان بزرگي و رشادت ايرانيان در طول تاريخ بوده است سپاهي که تنها به دنبال حفظ کشور و امنيت آن است .

نادر شاه افشار : لحظه پيروزي براي من از آن جهت شيرين است که پيران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببينم .

نادر شاه افشار : براي اراضي کشورم هيچ وقت گفتگو نمي کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست مي آورم .

نادر شاه افشار : گاهي سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهاي خودش نيز به عقب مي نشاند .

نادر شاه افشار :کيست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهاي فرو ريخته به قصد انتقام بيرون مي آيند انتقام از خراب کننده و نداي از درونم مي گفت برخيز ايران تو را فراخوانده است و برخواستم .