صفحه 2 از 23 نخستنخست 12345622 ... آخرینآخرین
( مشاهده پاسخ شماره 11 تا 20 / از مجموع 229 پاسخ )

موضوع: روزانه های دانشجوی تنبل

  1. #11

    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    رشته
    مهندسی شیمی
    سن
    36
    نوشته ها
    2,470

    پیش فرض

    راستی نمیخواین بپرسین اون همه شعر و داستان چی شد؟!!


  2. #12

    پیش فرض

    آدمها بهتر عاشق نشن چون عاشقی بد دردی و من گریه رو از خنده ترجیح میدم چون باعث میشه خوده آدم باشی

  3. #13

    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    رشته
    مهندسی شيمي
    سن
    35
    نوشته ها
    683

    پیش فرض چي شد

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید رضازاده نمایش پست ها
    راستی نمیخواین بپرسین اون همه شعر و داستان چی شد؟!!
    چي شد اون همه شعرو ؟
    ذهنم رو مشغول كردي دادا
    سبزتيم

    زانو نميزنم حتي اگر سقف آسمان از قد من كوتاه تر باشد

    (كورش كبير)


  4. #14

    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    رشته
    مهندسی شيمي
    سن
    35
    نوشته ها
    683

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط پروان نمایش پست ها
    آدمها بهتر عاشق نشن چون عاشقی بد دردی و من گریه رو از خنده ترجیح میدم چون باعث میشه خوده آدم باشی
    ... باعث میشه خوده آدم باشی ،اين يعني چي؟
    سبزتيم

    زانو نميزنم حتي اگر سقف آسمان از قد من كوتاه تر باشد

    (كورش كبير)


  5. #15

    پیش فرض

    خب......از هرچه بگذریم،سخن دوست خوشتر است... منم عاشق پروین و شعراشم

    سلام عزیزان ظهر یکشنبه بخیرو خوشی و سلامتی و شادی و از این صحبتها
    امروز از محل کارم دارم مینوسم،ساعت نزدیک 2 ظهره و بنده طبق معمول دیر کردم...اگر زمانی ک نبودم سرشیفت زنگیده باشه بازم ...میدونید چی کار میکنه؟؟زنگ میزنه،میگه : آقا؟؟کجایی؟دیر میایی ها!منم در کمال خوشحالی و پررویی جواب میدم: همینجا!!!! ی سر رفتم دانشگاه واین حرفا...

    هنوز ک تشریفات نفرموده،امیدوارم امروز دیرتر بیاد،یا اصلا نیاد!!حوصله ندارم اصلا!خیلی بدعادت شدم،این دوهفته بیشترشو نیومدم سرکار،این صادق (همکارم) بیچاره رو استثمار کردم و ب جای خودم فرستادم

    امروزم ک هوا گرمه،آدم دوست داره بگیره ی دل سیر بخوابه...خیلی هوای گرم رو دوست دارم،اصلا ب نظرم دلگیر نیست،خیلی هم بهم نشاط میده

    ای بابااومدش من رفتم فعلا،میام دوباره....

  6. #16

    پیش فرض

    ب این میگن ی دانشجوی تنبل خوش شانس و خوشحال اگه گفتین چی شد؟؟؟؟ الان میگم
    مدیر محترم اومد،ی میوه میل کردن و گفت:آقا؟؟کجا لاستیک برای دوچرخه میفروشن؟؟ من:نمی دونم والا!!مدیر: قفل کجا میفروشن؟؟ من:نمی دونم والا!!آهان...
    شاید موتور فروشی ها داشته باشناا مدیر:
    من: مدیر:پس من برم بگردم پیدا کنم! من:خواهش میکنم،ب سلامت
    مدیر:ببین،من اگه تا نیم ساعت دیگه برگشتم،ک هیچی،اگه نیومدم دیگه خیلی دیر میام. من:
    خداحافظ
    این بود مکالمه من و سرشیفت محترم شرکت!!واسه پسر کوچولوش رفت لاستیک دوچرخه بخره ی پسر ناااااااااز مامانی با موهای فرفری داره خیلی با مزه س،

    چند ماه گذشته ک مادرش کلاس میرفت،میمود اینجا شرکت،کلی با من رفیق شده بود،الان کلاس دومه،کوچولو موچولو هم هست،خیلی نازه اصلا ب نظر من همه بچه ها مامانی و نازن،چون بچه هستن،پاکن و صادق...

    همشون اون چیزی ک تو دلشونه رو راحت برات میگن،واست پاچه خواری نمیکنن،خشمشون گذریه و علاقشون پاک و دوست داشتنی واقعا نسبت ب بچه ها ی حس خاص دارم،ی وقتای حس میکنم دیوونه بچه هام...

    تا حالا شده دلتون بخواد ی بچه ای رو محکم بغلش کنید تا گریش در بیاد یا لپشو گاز بگیریدخیلیییییییی کیف داره البته سادیسم ندارمااا ولی ی کم میشه گفت واسه بچه ها دیوونه هستم،بچه ها هم اغلب دوستم دارن،از بس باهاشون بازی میکنم یکیش همین امیرحسین،پسر خاله جانم 2 سالشه اینقده نااااااااااااز هوای...دلم براش تنگ شد،
    خب بگذرم از بحث مهد کودک و اینا

    دیشب خوابم نمیبرد...یکی از دوستام اس ام اس داد و باهاش دعوام شد،تازه فهمیدم ک بلهههه،چقدر بی ادبه اسمشم نمیگم،چون اینجاها ممکنه رفت و امد داشته باشه
    ولی عوضش...ی دوست دیگه همون موقع سرو کله ش پیدا شد،دوست جونمه خیلی جالبه...من و اون همیشه با هم تله پاتی داریم...اس ام اس داد گفت خوابی؟داری ب چی فکر میکنی؟بهش گفتم...

    اصلاً دارم چی میشه

  7. #17

    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    رشته
    مهندسی شیمی
    سن
    36
    نوشته ها
    2,470

    Smile

    نقل قول نوشته اصلی توسط داراب حسن پور نمایش پست ها
    چي شد اون همه شعرو ؟
    ذهنم رو مشغول كردي دادا
    راستشو بخوای یه سال بعد همه کاغذهایی رو که توش شعر و داستان نوشته بودم جمع کردم تو باغچه، همه رو آتیش زدم.. نمیدونم چرا.. اعصابم خورد بود دیگه بیخیال شعر و ادب شدم..
    البته الان پشیمونم.. یکی نیست خاکسترا رو به کاغذ تبدیل کنه؟!!


  8. #18

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید رضازاده نمایش پست ها
    راستشو بخوای یه سال بعد همه کاغذهایی رو که توش شعر و داستان نوشته بودم جمع کردم تو باغچه، همه رو آتیش زدم.. نمیدونم چرا.. اعصابم خورد بود دیگه بیخیال شعر و ادب شدم..
    البته الان پشیمونم.. یکی نیست خاکسترا رو به کاغذ تبدیل کنه؟!!
    پس توی مچاله کردن مثل من استادی

    تو که دستت با نوشتن آشناست ، دلت از جنس دل خسته ی ماست
    دل دریارو نوشتی ، همه دنیارو نوشتی ،دل ما رو بنویس!
    بنویس هر چه که ما رو به سر اومد ، بد قصه ها گذشت و بدتر اومد
    بگو از ما که به زندگی دچاریم ، لحظه هارو می کشیم ، نمی شماریم!
    بنویس از ما که در حال فراریم ، توی این پاییز بد ، فکر فراریم
    دست من خسته شد ، از بس که نوشتم...
    پای من آبله زد ، بس که دویدم...
    تو اگر رسیده ایی ، مارو خبر کن ...چرا آنجا که تویی من نرسیدم؟!
    تو که از شکنجه زار شب گذشتی ، از غبار بی سوار شب گذشتی...
    تو که عشقو با نگاه تازه دیدی ، با نگات سینه ی دریارو کشیدی ...
    بنویس از ما که عشقو نشناختیم ، حرف خالی زدیم و قافیه باختیم!
    بگو از ما که تو خونمون غریبیم ، لحظه لحظه در فرار و در فریبیم!
    بگو از ما که به زندگی دچاریم ، لحظه هارو می کشیم ، نمی شماریم!

    یادش بخیر

  9. #19

    پیش فرض

    بابا پسرها همشون دیونه هستند فقط کار خراب کن هستندکار دیگه ای که بلد نیستند این موفقیتهایی هم که می بینید از صدقه سری ما زنها هست راستی باید پیش آقای رضا زاده هم مثل مولوی یکی بود تا دیوان شمسی ساخته می شد

  10. #20

    Thumbs up

    سلام
    آقا سعید شاعر بودی نمی گفتی؟!!!
    بابا تو دیگه آچار فرانسه ای ...
    ---------------------------------------------------------------------
    زبــــــــان ســـــــــرخ ، ســـــــر سبـــــز را ...
    ---------------------------------------------------------------------
    http://www.taookeh.ir
    (سایت خبری تحلیلی استان بوشهر)


صفحه 2 از 23 نخستنخست 12345622 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دانشجوی دم بخت
    توسط فاطمه رشیدی در انجمن طنــــز
    پاسخ: 13
    آخرين نوشته: 05-07-2010, 01:07 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •