جهنمو ضرر ما ک رو ب موتیم اینم ی خاطره از زیارت بازی اونم برازجون تابستون پارسال
سال پیش تو خیابون بیمارستان داشتم راه میرفتم طرفای س راه فرانچی میرفتم سمت میدون
جلوم ی دختره را میرفت عقبش ک را میرفتم چنتا تیکه بهش انداختم ولی محل نذاشت منم ازش رد شدمو یهو عقبو نگا کردم دیدم یهووو سر خیابون وایساددد فک کردم آمار میده برگشتمو گفتم خانوم خوشحال میشم شمارمو داشته باشین دیدم باز محل نداد گفتم این نازش زیاده داشتم میگفتم میخوای بریم پارک یا ناهار ک دیدم ی موتوری یهو وایستاد
ی پسره غول بادیبیلدینگی پیاده شد داش میدویید طرفم یا ابلفضل
پسره ک میومد طرفم من داشتم سکته میزدم و ب شانس خودم فش میدادم ب دختره ک زودتر نگفت شاید میخواست عکس العمل بی افشو ببینه حال کنه
گفتم الانه ک له بشم مثلن خونسرد رومو کردم سمت خیابون ولی قلبم داشت میومد تو دهنم واقن
ولی پسره معرفت ب خرج داد یعنی ب خرج دادن از دختره پرسید چی بهت گفت؟ ها؟ حالا نگاش تو چچش من... منم نگام ب خیابون
دخترم گفت آدرس پرسید و رفتن من سر خیابون میخکوب شدم و آرومو سر ب طرف پایین رفتم سمت میدون بیمارستان
بد آموزی داره نخونید لطفن