( مشاهده پاسخ شماره 1 تا 2 / از مجموع 2 پاسخ )

موضوع: حسرت باران

  1. #1

    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    رشته
    مهندسی شيمي
    سن
    35
    نوشته ها
    683

    پیش فرض حسرت باران





    زمین در حسرت باران بود.

    زیرا آسمان چند وقتی می شد،

    که دلش تنگ نبود و نمی بارید.

    قطره هایش سالها بود که ره گم کرده بودند

    و نشان ما را در بی نشانی ها از یاد بوده بودند.

    شاید تقصیر خود ما باشد،

    که زهم یاد اگر هم کردیم،

    در پی سود و زیانی بودیم،

    نه از سر مهر و همدلی،

    در پی خوشبختی سالیانی زهم دور شدیم.

    ای کاش باران ببارد،پرنده دیگر تاب و توان تشنگی را ندارد.بی تاب در طلب آب،به هر سو می پرد.

    جوجه ای دارد در لانه،که دگر از دوری مادر خود بی تاب است.

    ما که خود می دانیم علت این که دگر باد ،ابری را بر سر ما نمی آرد

    از سر چیست.

    ما کمی بد شده ایم،

    دگر از مهر صفا در دل ما هیچ نمانده است.

    همه مشغول به نابودی آن خاطره هاییم،

    در پی مرگ عزیزان دگر از سر احساس

    کمی اشک نداریم.

    پس نباید که ببارد بر سر ما حتی یک قطره آبی.

    ما کمی بد شده ایم.



    رحم کن
    تا به تو رحم کنند.
    سبزتيم

    زانو نميزنم حتي اگر سقف آسمان از قد من كوتاه تر باشد

    (كورش كبير)


  2. #2

    Wink




    ممنون از متنتون
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. باز باران با ترانه ...
    توسط امین شریفی در انجمن شعر و داستان
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 09-27-2009, 07:47 AM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •