صفحه 56 از 82 نخستنخست ... 63652535455565758596076 ... آخرینآخرین
( مشاهده پاسخ شماره 551 تا 560 / از مجموع 812 پاسخ )

موضوع: فانوس خیال

  1. #551

    پیش فرض




    هی فلانی...می دانی؟
    گویند رسم زندگی چنین است...
    می آیند...
    می مانند...
    عادتت می دهند...
    ...
    می روند...
    و تو در خود می مانی..
    و تو تنها می مانی..
    ...
    راستی
    نگفتی ..رسم تو نیز چنین است؟
    مثل تمام فلانی ها؟
    ویرایش توسط مریم : 11-06-2021 در ساعت 01:10 PM
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  2. #552

    پیش فرض





    بيقرار تو ام و در دل تنگم گله هاست

    آه بيتاب شدن عادت کم حوصله هاست
    مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
    در دلم هستی و بين من و تو فاصله هاست
    آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد ؟
    بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
    بی تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است
    مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
    باز میپرسمت از مسئله دوری و عشق
    و سکوت تو جواب همه مسئله هاست
    ویرایش توسط مریم : 11-06-2021 در ساعت 01:12 PM
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  3. #553

    پیش فرض





    صبح که رفتم بخوابم ...این خاطره تو مغزم بازی کرد

    چقدر شاد بودم با خاطرات تو
    یادم اومد: شبهای سرد زمستون اون سال رو
    من بچه بودم و تنها دلخوشیم تو خونه ِ تو بودی
    از مدرسه که میومدم کیفمو پرت میکردم و با سرعت میومدم پی تو
    معمولا تو حیاط بودی و داشتی با گل و گیاه ها روزگارت رو سپری میکردی
    من از اون بالا صدات می زدم و تو یه نگاه خوشگل بهم میکردی و دستت رو تکون میدادی
    من قلبم اسوده میشد از دیدنت
    بر میگشتم و از پله ها با سرعت میومدم پیشت میپریدم تو بغلت
    توام چه گرم منو تو آغوشت فشار میدادی و میگفتی خوب درس خوندی؟
    چند تا بیست برام میاری
    راستی تو از اون همه تکرار کارهای من خسته نمیشدی؟
    ویرایش توسط مریم : 11-06-2021 در ساعت 01:14 PM
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  4. #554

    پیش فرض





    یاد اون صبح های سرد سرد زمستون اون سال افتادم
    اخرین زمستون من و تو
    یادته هر روز صبح این حرف ها و کارها بین ما رد و بدل میشد
    این صدا
    پاشو دختر... برو درس بخون.. ساعت پنج صبحه ...پاشو دیگه
    من با لب آویزون از صدای فریاد مامان بیدار میشدم
    و به عادت هر روز میومدم زیر پتوی تو
    چقدر گرم و ایمن بود آغوشت
    یادته همیشه دوست داشتم پتو رو بکشیم رو سرمون
    اون روز صبح که به عادت هر روز اومدم زیر پتوت تا یه کم حرف بزنیم
    باز گفتم بریم زیر پتو
    تو گفتی بریم و پتو رو کشیدیم رو سرمون
    مثل هر روز بهت گفتم: قلبت نگیره این زیر؟ و تومیگفتی :نه نمیگیره
    گفتم چرا شوهر این شدی ؟این انقدر بد اخلاقه همش داد میزنه!
    گفتی :میخواستم تو رو داشته باشم اگه شوهرش نمیشدم که الان تو اینجا نبودی
    گفتم عه راست میگی ها
    پس خوب شد شوهرش شدی
    ویرایش توسط مریم : 11-06-2021 در ساعت 01:16 PM
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  5. #555

    پیش فرض







    یادته؟؟؟
    یادته هر روز صبح من و تو این کارهای تکراری رو میکردیم
    و تو بهم میگفتی: پاشو دیگه بسه... گرم شدی... پاشو تا مامانت عصبانی نشده
    بعد من خودمو لوس میکردم و تو پتو رو کنار میزدی و با زور منو بلند میکردی
    به عادت همیشه
    میبردی منو تا صورتم رو بشوری. دستهات رو پر از اب میکردی و میریختی رو صورتم
    دست میکشیدی رو چشمم تا خوابم بپره
    بعد میومدی و منو تا دم در بالکن همراهی میکردی و بهم یه پتو میدادی تا سردم نشه
    بعدشم میگفتی :عیبی نداره با لب اویزون نرو‌‌‌" هوای آزاد برای درس خوندن بهتره
    راستی بابا... چرا مامان اینقدر علاقه به بالکن داشت و همش میگفت اونجا درس بخون
    من که هیچوقت نفهمیدم!!!
    بعد که میومدی تا برای صبحونه صدام بزنی از پشت شیشه که می دیدمت
    خیلی خوشحال میشدم... نمیدونی که!!!
    بعد با دستهای مهربونت۰ برام لقمه میگرفتی و چای شیرین برام درست میکردی
    چه لذتی داشت با تو بودن
    ویرایش توسط مریم : 11-06-2021 در ساعت 01:18 PM
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  6. #556

    پیش فرض





    یادته وقتی موهامو شونه میکردی و میبستی همش میگفتم محکم ببند٬٬

    چرا هیچوقت نمیگفتی عه دختر٬ از این محکم تر؟ یا نمیگفتی خودم میدونم !
    چرا هی هر روز این حرفو تکرار میکنی؟؟؟
    تو با صبوری میگفتی چشم.....
    از تو بابت اون همه صبوری تشکر میکنم .کاش منم تو صبر مثل تو بودم!
    صبح یادم اومد٬ اخرین دیدارمون رو
    صبح فقط از گوشه چشم راستم اشک میریخت نمیدونم چرا؟؟
    فقط چشم راستم گریه کرد
    از تلخی اون روز اخر
    شاید یه چشم دیگم غمگین نبود .چون من کلی خاطره شیرین دوره کرده بودم.
    ویرایش توسط مریم : 11-06-2021 در ساعت 01:19 PM
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  7. #557

    پیش فرض






    یادم اومد که باز صبح شد.

    باز اون صدا اومد .پاشو٬ پاشو ٬دیگه چقدر صدا بزنم!!
    من اومدم زیر پتوی تو٬ ولی تو حال نداشتی
    گفتی عزیزم پاشو٬ منو کمک کن بلند شم
    گفتم یه کم بغلم کن گرم شم بعد
    بغلم کردی... گرم نبودی ....صدای نفسهات تند بود
    تو تغییر کرده بودی و من حس کردم از طپش قلبت
    بر عکس هر روز که تو منو با زور بلند میکردی.. من تو رو بلند کردم.
    صورتمو نشستی!!!
    بهم صبحونه ندادی!!!
    یادته گفتی: برو صورتت رو بشور و برو تا دیرت نشده
    من تعجب کردم! ناراحت شدم ازت...
    ولی گفتم بیا موهامو ببند
    چرا چشمهات اونقدر باد کرده بود؟ چرا اونجوری نفس میکشیدی؟
    یادته موهامو بستی و من ازت خداحافظی کردم؟
    نمیدونستم اون صبح اخرین صبح من و توست.. و اون خداحافظی اخریت وداع..
    ویرایش توسط مریم : 11-06-2021 در ساعت 01:21 PM
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  8. #558

    پیش فرض





    تو رفتی به یه جای بهتر

    چقدر خوب کردی موندی ..و باز اون صبح با هم بودیم و وقتی من رفتم سفر کردی
    شاید اگر رفتنت رو با چشم میدیدم ٬ میمردم
    وقتی برگشتم تو دیگه نبودی..
    تو حیاط ٬پیش گل هامون هیچ کس نبود
    درخت خرمالومون تنها بود
    بعد تو درخت گیلاسمون خشک شد
    درخت توت بار کم داد
    گل محمدی سر حال نبود
    پیچک رو دیوار رنگش دیگه سبز نبود
    تو با رفتنت فقط منو زرد نکردی
    خیلی چیزها ٬زرد شد
    چرا منو از همه بچه هات بیشتر دوست داشتی؟
    اینو هیچوقت نفهمیدم!!!!!
    ولی الان که میام پیشت ٬وقتی لبمو محکم فشار میدم رو سنگت٬ تو رو حس میکنم
    فاصله من و تو همون سنگه... ما تو اون لحظه نیم متر هم فاصله نداریم
    ولی نمیتونم دست هاتو بگیرم...
    دردم میاد
    دردم میاد بابا
    ولی همینه من کاری ازم بر نمیاد
    بعد رفتنت دیگه٬ هیچ صبحی٬ صبح نبود
    همه جا سکوت بود
    ویرایش توسط مریم : 11-06-2021 در ساعت 01:23 PM
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  9. #559

    پیش فرض



    اون اولا: وقتی مامان صدام میکرد تا چشممو باز میکردم٬ میخواستم بیام زیر پتوت
    یهو یادم میمومد٬ تو دیگه نیستی...........
    دردم میومد
    زود بلند میشدم .تا مامان ناراحت نشه
    مامان تنها بود... خیلی تنها٬ و من نمیخواستم با بهونه رنجش بدم
    یادته اون شب :هی صدات میزدم بهونه میگرفتم؟
    مامان اومد گفت تو باید عادت کنی....
    و من سر مامان داد زدم ٬گفتم برو بیرون
    اولین بار بود٬ به خودم جرات دادم و سر مامان داد زدم
    مامان هیچی نگفت. هیچی٬ رفت بیرون درو بست
    من ساعتها بهونه گرفتم ٬ ولی صدای گریه مامان رنجم میداد
    رفتم بیرون ٬بغلش کردم.. سرمو فشار داد رو سینش
    چقدر گرم بود مامان
    خیلی گرم بود٬ مثل تو
    ولی من گرمای تو رو میخواستم
    گفت :نباید گریه کنی بابات میبینه و از ما ناراحت میشه
    اون اینجاست جایی نرفته تو باید حسش کنی و اینو بدونی اون مارو میبینه و ما اون رونمیبینیم
    چقدر زیبا بود حرف مامان
    من آروم شدم٬ مثل یه نوزاد تو بغلش آروم گرفتم
    سرمو گذاشتم روی پاهاش یه شعر شمالی برام خوند و گریه کرد
    لالایی قشنگی بود

    ویرایش توسط مریم : 11-06-2021 در ساعت 01:26 PM
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  10. #560

    پیش فرض





    دردم میاد بابا خیلی دردم میاد

    روی پاهاش لالای خوند و من به خودم قول دادم دیگه بهونه نگیرم٬ تا مامان دیگه لالایی نخونه
    من دیگه بهونه نگرفتم ٬٬ولی یه سکوت بین من و مامان منو شکوند
    دوست دارم ٬یه فریاد بزنم اسمون پاره شه
    نمیدونی چه حالی دارم!!
    میدونم که٬ تو و مامان منو میبینید و من نباید ناراحت باشم چون تنها نیستم
    ولی این حقه.... منو ببینید و من نبینم؟
    روز شماری میکنم ٬٬برای سفر
    اگه سفر کنم٬ دیگه هر سه هم رو میبینیم
    ممنونم بابا٬ بابت تمام صبح های قشنگی که بهم هدیه دادی
    ممنونم مامان٬ بابت تمام عشقی که بعد بابا بهم دادی
    سرنوشت من٬ دوری از شما بود من گله ای ندارم ٬اینم یه لطفی داره
    وقتی اشک هام بریزن ٬آروم میشم ٬ خودم لجبازی میکنم
    میدونی که خیلی لجبازم!!
    ویرایش توسط مریم : 11-06-2021 در ساعت 01:55 PM
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آسیمو پیشرفته ترین ربات انسان نمای جهان
    توسط جواد نجفی در انجمن پروژه های مهندسی مکانیک
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-23-2009, 09:18 AM
  2. آشنایی با مبانی چاه‌نگاری
    توسط محمد بهبهانی در انجمن مقالات مهندسی شیمی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-22-2009, 09:30 AM
  3. هفت شگفتی عظیم در جهان فیزیک
    توسط yooseph367 در انجمن دانستنی ها
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-20-2009, 10:40 PM
  4. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-06-2009, 06:06 PM
  5. فلزات و تغییر شکلشان
    توسط yooseph367 در انجمن مقالات مهندسی مکانیک
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-06-2009, 05:40 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •