تو چه دانی که پس هر نگه ساده من
چه جنونی، چه نیازی، چه غمیست
یا نگه تو که پر عصمت و ناز
بر من افتد چه عذاب و ستمی است
تو چه دانی که پس هر نگه ساده من
چه جنونی، چه نیازی، چه غمیست
یا نگه تو که پر عصمت و ناز
بر من افتد چه عذاب و ستمی است
وقتي پا در عرصه جهان مي گذاريم بر بال تاريخ سوار شده ايم و عمل ما ماندگار مي شود و هزاران فرزند به دنيا نيامده اين سرزمين ،عزت فردايشان را از بازوان و انديشه ما مي خواهند .
نادر شاه
تا روی ترا بدیدم ای بت ناآگاه * ***سرگشته شدم ز عشق گم کردم راه
روزی شنوی کز غم عشقت ایماه **** گویند بشد فلان که انالله
تو آبی و ما جمله گیاهیم همه ** ** تو شاهی و ما جمله گداییم همه
گوینده توئی و ما صداییم همه *** * جوینده توئی چرا نیاییم همه
تو توبه مکن که من شکستم توبه **** هرگز ناید ز جان مستم توبه
صدبار و هزاربار بستم توبه **** خون میگرید ز دست دستم توبه
ویرایش توسط احسان صمصامی : 10-27-2010 در ساعت 06:10 PM
و تو!
دختر بی بازگشتِ گریه ها!
از یاد نبر كه ساده نویسی،
همیشه نشان ساده دلی نیست!
پس اگر هنوز
بعد از گواهی گریه ها در دفترم می نویسم:
«باز می گردی»
به ساده دل بودنم نخند!
اشتباه مشترك تمام شاعران این است،
كه پیشگویان خوبی نیستند ...
هر گل که به طرف گلستان میخندد
بروضع جهان گذران میخندد
این غمکده چون در خور غم خوردن نیست
با تنگدلی ، غنچه از آن میخندد
![]()
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)