تو ای طوفان غرور
توای بادهای سهمگین زندگی غوغا کنید
و به سختی بر پیکر آرزوهای من تازیانه و شلاق بزنید.
تو ای طوفان عشق هر آنچه میخواهی تازیانه بر پیکرم بزن
تو ای باد سهمناک عشق دل مرا مثل تخته پاره ای دردریاهای بزرگ مغروق کن و به ناله هایش هنگام مرگ توجه مکن.
تو ای آتش سوزان عشق قلب و دلم را بسوزان و اعتنایی به زنده زنده سوختنشان نکن
بی رحم شوید ای همه!
ای بادها ای آتش ای طوفان!
ای طوفان به باد فرمان بده به ساحل قلبم برسد و این ساحل کوچک را جستجو کند
مبادا در آن اثری از عشق و محبت بیابید.
آری غوغا کنید تا دلم از آنچه عشق برایش به وجودآورده بر خود بلرزد و به تنگ آید و دیگر خود را به هیچ عشقی تسلیم ننماید.
تقدیمی از طرف سحر به دانشجویان بوشهر که هیچ کدامشان را جز یک نفر نمیشناسم....
(تقدیم به تمام ناشناسهایی که با یک سلام شناس می شوند.)