سلام...
نميدونم شايد دارم دير اين را ميزنم..
اما هميشه آدم وقت رفتنه كه يادش مي افته كاراي عقب ماندشو انجام بده..
من اينجا را خيلي دوست داشتم و دارم..نميدونم اينجا برام يك فضايي براي رفع خستگي ...براي شادي..براي آرامش و....
براي همه چيز بود..
اينجا دوست خوبي مثل پروان جان را بهم داد..
برادر هاي خوبي مثل آقاي رضا زاده ،مراد زاده،آقا داراب كه فاميلشون در خاطرم نيست..
آقاي جعفر زاده....آقا آريو كه واقعا ايشون را پرتجربه ترين فرد سايت ميدونم و حرفاشون واقعا تو زندگيم تاثير گذاشت و واقعا مثل برادرم دوستشون داشتم و دارم...و خيلي از برادران ديگه اي كه متاسفانه ذهن مشغولم ياريم نميده تا به خاطر بيارمشون...پيدا كردم.
اين روزها نزديكي به تابستون و دوري از جايي كه دوستش داشتم باعث شده بود كه كمي عصبي باشم..
باعث شده بود زودرنج تر بشم..
خوب چيزي كه براي آدم عزيز ميشه ..هميشه روش حساستر ميشيم..
منم روي اينجا خيلي حساس شده بودم..
اين چند روز اعتراف ميكنم رفتارم درست نبوده و زياد عصباني ميشدم.
از همه ي دوستان برادران و كساني كه از من رنجشي به دل دارم پوزش ميخوام..
حس ميكنم تمام حريم ها داره شكسته ميشه...
اينو به آقاي جعفر زاده عزيز كه گفتند دليل رفتنم كوچ به هفت آسمانه ميگم..
نه داداش جونم..حس ميكنم اينجا و بودنم داره براي بقيه آزار دهنده ميشه..
و اين زود رنجيهام داره دوستان را آزار ميده..من نميخوام كساني كه اين همه براشون ارزش قائلمو صادقانه ميگم دوستشون دارم ازم دلخور باشند..
ميخوام قبل از اينكه باعث بشم دوستان بگند از سايت برو خودم برم..
اينطوري حداقل بيش از اين حرمت ها شكسته نميشه..
همتون را دوست دارم..
و مطمئن باشيد دلم براي همه تنگ ميشه..
براي داداش جوادم كه ميدونم از همه بيشتر ايشون را اذيت كردم...راستي داداشي ببخش كه اون دفعه ناراحتت كردم...
و براي همه.......
ديگه بايد رفت ديگه...
نميدونم چرا هميشه لحظه ي خداحافظي چشم آدم باروني ميشه...
همتون را به خداي مهربونم مي سپرم...
روياهاتون سبز..
خدانگهدار...