صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
( مشاهده پاسخ شماره 1 تا 10 / از مجموع 12 پاسخ )

موضوع: عذرخواهي و خداحافظي

  1. #1

    Unhappy عذرخواهي و خداحافظي

    سلام...

    نميدونم شايد دارم دير اين را ميزنم..
    اما هميشه آدم وقت رفتنه كه يادش مي افته كاراي عقب ماندشو انجام بده..

    من اينجا را خيلي دوست داشتم و دارم..نميدونم اينجا برام يك فضايي براي رفع خستگي ...براي شادي..براي آرامش و....

    براي همه چيز بود..
    اينجا دوست خوبي مثل پروان جان را بهم داد..
    برادر هاي خوبي مثل آقاي رضا زاده ،مراد زاده،آقا داراب كه فاميلشون در خاطرم نيست..
    آقاي جعفر زاده....آقا آريو كه واقعا ايشون را پرتجربه ترين فرد سايت ميدونم و حرفاشون واقعا تو زندگيم تاثير گذاشت و واقعا مثل برادرم دوستشون داشتم و دارم...و خيلي از برادران ديگه اي كه متاسفانه ذهن مشغولم ياريم نميده تا به خاطر بيارمشون...پيدا كردم.

    اين روزها نزديكي به تابستون و دوري از جايي كه دوستش داشتم باعث شده بود كه كمي عصبي باشم..
    باعث شده بود زودرنج تر بشم..

    خوب چيزي كه براي آدم عزيز ميشه ..هميشه روش حساستر ميشيم..
    منم روي اينجا خيلي حساس شده بودم..

    اين چند روز اعتراف ميكنم رفتارم درست نبوده و زياد عصباني ميشدم.
    از همه ي دوستان برادران و كساني كه از من رنجشي به دل دارم پوزش ميخوام..

    حس ميكنم تمام حريم ها داره شكسته ميشه...
    اينو به آقاي جعفر زاده عزيز كه گفتند دليل رفتنم كوچ به هفت آسمانه ميگم..
    نه داداش جونم..حس ميكنم اينجا و بودنم داره براي بقيه آزار دهنده ميشه..
    و اين زود رنجيهام داره دوستان را آزار ميده..من نميخوام كساني كه اين همه براشون ارزش قائلمو صادقانه ميگم دوستشون دارم ازم دلخور باشند..
    ميخوام قبل از اينكه باعث بشم دوستان بگند از سايت برو خودم برم..
    اينطوري حداقل بيش از اين حرمت ها شكسته نميشه..

    همتون را دوست دارم..
    و مطمئن باشيد دلم براي همه تنگ ميشه..
    براي داداش جوادم كه ميدونم از همه بيشتر ايشون را اذيت كردم...راستي داداشي ببخش كه اون دفعه ناراحتت كردم...

    و براي همه.......

    ديگه بايد رفت ديگه...

    نميدونم چرا هميشه لحظه ي خداحافظي چشم آدم باروني ميشه...

    همتون را به خداي مهربونم مي سپرم...

    روياهاتون سبز..

    خدانگهدار...
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  2. #2

    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته
    مهندسی شیمی
    سن
    35
    نوشته ها
    271

    پیش فرض

    وقتي اين پست رو ديدم نتونستم كه چيزي نگم ... با اجازه از تمامي كاربران سايد و دوستاي گلم به نمايندگي از شما جواب كاربر dina رو ميدم ... ببخشيد

    سلام مريم خانوم ....

    از اينكه داري از پيشمون ميري واقعا نارحت شديم .... اميدوارم براي اين داري از پيشمون ميري كه داري بر ميگردي به اصفهان و ديگه دسترسي به اينتر نت نداري كه به سايت سر بزني و گرنه هيچ كدوم از ما از حرفات ناراحت نشديم ... چون هميشه پيش مياد كه اشتباهي تو دنياي مجازي روي بده .... مريم خانوم به هر حال باور داشته باشين بچه هاي سايت هيچ وقت از كسي يا حرفي ناراحت نميشن ... ازاينكه ديگه نميتونم روزانه هاي زيبا و پر احساستون رو بخونم ناراحت ميشيم ... روزانه هاتون بوي احساس و عاطفه رو تو اين دنياي بي عاطفه و بي احساس رو ميداد .... ادم وقتي به آخرش ميرسيد ميگفت خدا رو شكر هنوز هم يه كي تو دنيا وجود داره كه احساس داشته باشه .... حالا كه ميگين دارين ميرين از سايت روزانه ها تون ميشه مثل دفتر خاطراتي كه ادم با برگ برگ از دفتر خاطره داره ....
    مريم خانوم بازم ازتون مي خوام كه پيشه بچه هاي سايت بمونين و بدونين كسي از شما دلخوري به دل نداره و اميدوارم كه شما هم از بچه ها ناراحتي نداشته باشين ...
    اما اگه تصميم به رفتن گرفتين اميدوارم هميشه و همه حال احساس خوشبختي كنين به طوري هيچ وقت از اين حس خسته نشين ....
    زندگي فراز و نشيب داره ... پستي و بلندي داره ... تلخ و شيرين داره اما اين ها همه ميگذرن .... دير يا زود اما ميگذرن ... و ما دوباره ميمونيم و زندگي ... پس سعي كنين واسه خودتون شيرينش كنين وگرنه تلخ كردن زندگي از دست هر كسي بر مياد ....
    هميشه پيروز و شاد و خوشبخت باشيد ....
    برادران شما
    دلم را در غمت کردم ز هر ویرانه ویرانتر / چو دیدم دوست میدارد دلت ، دل های ویران را . . .

  3. #3

    پیش فرض

    تو گفتی سخن از دل و دلبری؟
    و یا اینکه با دیگران می پری؟

    و اینکه رفاقت برامان مهم و گرام
    شده دوستی هامان دیدنی

    نگویم تو را من کجا رفته ای !
    و یا اینکه اکنون کجا می روی !

    فقط گویمت ای عزیز حسود
    همه آدمیم و همه رفتنی
    و خدا برای من کافیست...

  4. #4

    پیش فرض

    دیدید شاعرم شدم من
    و خدا برای من کافیست...

  5. #5

    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    رشته
    مهندسی شیمی
    سن
    36
    نوشته ها
    2,470

    پیش فرض

    ربوت جان شاعرم که هستی، البته اینو از قبل هم میدیدم.. پس یکم مارو تو بخش اشعار اعضای انجمن یاری بده..
    دلم میخواست بعد یه مدتی این اشعار که زاییده تفکرات و احساسات بچه هاست به صورت یه کتابچه الکترونیکی دربیارم.. البته بعضی نوشته ها رو که واقعاً زیبا دیدم دارم جمع آوری میکنم.. دوست دارم یه وقت دوباره نشستم بخونمشون به یاد تک تک اعضای سایت بیوفتم و افتخار کنم که یه جمع خودمونی داریم با بچه های باحال.. روبوت پس میخواد کمکم کنی حجم این دست نوشته ها رو بیشترش کنما


  6. #6

    پیش فرض

    قربونت سعی میکنم
    و خدا برای من کافیست...

  7. #7

    پیش فرض

    من Dina رو نمی شناسم...ولی ازش می خوام که بمونه..داداش ایمان راست میگه..نوشته هاتون بوی خاصی داره...بوی آشنای گمشده..
    با ما بمون..

    پادشاه جیمی بزرگ(با تمام تواضع)
    be careful babay

  8. #8

    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    رشته
    کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک
    سن
    35
    نوشته ها
    1,705

    پیش فرض

    شاید الآن همتون منتظر بودید که جواب من چیه در قبال رفتن ایشون...
    اگه همین الآن هم ازش(از دینا) بپرسین که چرا میخواد بره اصلاً به خاطر شخص خاصی نباشه رفتنش، نمیدونم چون خودش یه تصمیمی گرفته و میخواد اجراش کنه، ولی منم میگم اگه قرار بر این باشه که بجای این سایت بره سایت دیگه ای فعالیت کنه ، بهتره همینجا رو ادامه بده...

    دینا بگو به همه که نقش من توی رفتن از این سایت چقدر بوده و هست؟!!!

    برای من اصلاً فرقی نمیکنه مقدارش، چون حرف وتصمیم خودته...
    ای کاش یاد بگیریم که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالابگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ دنده های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

    برگرفته از کتاب طراحی اجزا ماشین نوشته جوزف شیگلی

    ║▌█│║▌║│█║▌║█║
    Copyright © 2013-2014™


  9. #9

    Thumbs down

    نقل قول نوشته اصلی توسط جواد نجفی نمایش پست ها
    شاید الآن همتون منتظر بودید که جواب من چیه در قبال رفتن ایشون...
    نقل قول نوشته اصلی توسط جواد نجفی نمایش پست ها
    اگه همین الآن هم ازش(از دینا) بپرسین که چرا میخواد بره اصلاً به خاطر شخص خاصی نباشه رفتنش، نمیدونم چون خودش یه تصمیمی گرفته و میخواد اجراش کنه، ولی منم میگم اگه قرار بر این باشه که بجای این سایت بره سایت دیگه ای فعالیت کنه ، بهتره همینجا رو ادامه بده...

    دینا بگو به همه که نقش من توی رفتن از این سایت چقدر بوده و هست؟!!!

    برای من اصلاً فرقی نمیکنه مقدارش، چون حرف وتصمیم خودته...

    سلام..
    معذرت میخوام یکم دارم دیر جواب میدم..متاسفانه هر بارم مشکلی پیش میاد..
    الانم میرم..بعدا حتما پاسخگوی شما خواهم بود..
    ویرایش توسط مریم : 05-29-2010 در ساعت 10:41 AM
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  10. #10

    پیش فرض

    اینم جواب شما...

    جواد جان دلیل رفتن من اصلا شما نیستید..

    حتی یک در صد هم در رفتن من موثر نبودی..

    درسته روزای اول از بحث با یو اذیت میشدم..

    اما صادقانه بگم بحثام با یو باعث شد برام به یاد ماندنی تر از بقیه بشی..

    اگه دقت کرده باشی تو یک خانه اون بچه ای که بیشتر شیطنت می کنه

    و اذیت میکنه وقتی نیست بیشتر جای خالیش حس میشه..انگار هیچ کس نیست و یک جورایی عزیز تره..
    خوب توام برام مثل یک داداشی شیطون محترم بودی..

    البته به جز یکی از موضوعاعت بحثمون که خیلی اذیتم کرد...
    بی خیال..
    دلیل رفتنم شخص یا بهتر بگم موضوع دیگه ای بود

    به قول یکی از برادران عزیزم که بهتره اسمشون را نیارم..

    وقتی بای میدی دیگه نباید بمونی.

    باید فورا بری و اینجا را ترک کنی...و به سلامت..

    خوب منم همین کار را کردم دیگه...

    ممنون به خاطر همه ی لطفی که به من دارید..
    ممنون ممنون و بازم ممنون.......
    خدانگهدار....
    و به قول اون عزیز قبل از اینکه باز ایشون این جواب را بدند خودم جواب خودم را میدم..


    به سلامت..
    ویرایش توسط مریم : 05-29-2010 در ساعت 10:53 AM
    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •