مسر چشم هایت را شبی ناگاه گم کردم،
چراغی نیست،
راهی نیست چگونه بی تو بازگردم؟
.................................................. .................................................. ...
قفس دیدم رهایی یادم آمد /
تو رفتی بی وفایی یادم آمد . . .
مسر چشم هایت را شبی ناگاه گم کردم،
چراغی نیست،
راهی نیست چگونه بی تو بازگردم؟
.................................................. .................................................. ...
قفس دیدم رهایی یادم آمد /
تو رفتی بی وفایی یادم آمد . . .
در را باز کن خبری دارم ،
قلبم را بشکاف نامه ای دارم ،
نامه را باز کن ،
دوستت دارم . . .
.................................................. ......................
سالها پرسیدم از خود کیستم ؟
آتشم ؟
شورم ؟
شرارم ؟
چیستم ؟
دیدمش امروز و دانستم اکنون او به جز من ، من به جز او نیستم . . .
زمان غارتگر غریبیست ،
همه چیز را می برد جز حس دوست داشتن را . . .
.................................................. .................................................. ....................
زندگی باید کرد ،
گاه با یک گل سرخ ،
گاه با یک دل تنگ
گاه باید رویید در پس این باران ،
گاه باید خندید بر غمی بی پایان . . .
.
لره تو توالت غش میکنه ،
به هوش میاد میگه: من کیم......... اینجا کجاست؟؟؟؟؟؟ کی منو ریده!!!!!!!!!
.................................................. .................................................. ..............
اولین اس ام اس جهان در سال 01/01/0001
در ساعت : 01/00/00 ارسال شد:
ادم : دوست دارم جیگر!
حوا : شما ...؟؟؟
.................................................. ..........................................
هیچ بارانی رد پای تو را از کوچه های قلبم نخواهد شست حتی سیلاب پاکستان !
امیدوارم زیباترین گلها زیر پایت،
قشنگ ترین چشمها بدرقه ی راهت،
زیباترین لبخندها بر لبانت،
دعای من پشت و پناهت و
بالاترین دستها نگهبانت باشد.
...........................................
زنه از شوهرش می پرسه از چیه من بیشتر خوشت میاد؟
از صورت زیبا یا هیکل متناسبم؟
مرده یه نگاهی به سرتا پای زنش می اندازه و میگه از اعتماد به نفست.
...........................................
یک روز سه تاموش داشتند خالی می بستند.
اولی:من یک حلب پنیر 17کیلویی را تنهایی خوردم.
دومی:من یک روز یک تله موش به دمم گیر کرده بود،
اونو کشیدم تو خونه باهاش درو پنجره ساختم.
سومی:یک دفعه موبایلش زنگ میزنه میگه:اومدم.
دوستاش ازش می پرسند:کجا می خوای بری؟
میگه:بچه ها یک گربه گیرآوردند،میخوایم بریم بخوریمش.
...........................................
یه روز سه تا دیوونه میرند توی دریا شنا کنند،بارون میگیره.
یکی از دیوونه ها میگه بریم زیر آب خیس نشیم.
...........................................
زندگی یعنی یک سار پرید..
به همین آسانی..
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)