( مشاهده پاسخ شماره 1 تا 5 / از مجموع 5 پاسخ )

موضوع: خـــــر ، ســــــگ ، میمـــــون

  1. #1

    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته
    مهندسی شیمی
    سن
    35
    نوشته ها
    271

    Thumbs down خـــــر ، ســــــگ ، میمـــــون

    خدا خر را آفرید و به او گفت
    تو بار خواهی برد، از زمانی که
    تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی
    که تاریکی شب سر می رسد. و همواره بر
    پشت تو باری سنگین خواهد بود. و تو
    علف خواهی خورد و از عقل بی بهره
    خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی
    کرد و تو یک خر خواهی بود

    خر به خداوند پاسخ داد
    خداوندا! من می خواهم خر باشم
    اما پنجاه سال برای خر ی همچون من
    عمری طولانی است. پس کاری کن فقط
    بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی
    خر را برآورده کرد

    خدا سگ را آفرید و به او گفت
    تو نگهبان خانه انسان خواهی
    بود و بهترین دوست و وفادارترین
    یار انسان خواهی شد. تو غذایی را که
    به تو می دهند خواهی خورد و سی سال
    زندگی خواهی کرد. تو یک سگ خواهی
    بود
    سگ به خداوند پاسخ داد
    خداوندا! سی سال زندگی عمری
    طولانی است. کاری کن من فقط پانزده
    سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را
    برآورد


    خدا میمون را آفرید و به او گفت
    و تو از این سو به آن سو و از
    این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و
    برای سرگرم کردن دیگران کارهای
    جالب انجام خواهی داد و بیست سال
    عمر خواهی کرد. و یک میمون خواهی
    بود

    میمون به خداوند پاسخ داد
    بیست سال عمری طولانی است، من
    می خواهم ده سال عمر کنم.و خداوند
    آرزوی میمون را برآورده
    کرد
    و
    سرانجام خداوند انسان را آفرید و به او گفت
    تو انسان هستی. تنها
    مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره
    زمین. تو می توانی از هوش خودت
    استفاده کنی و سروری همه موجودات
    را برعهده بگیری و بر تمام جهان
    تسلط داشته باشی. و تو بیست سال عمر
    خواهی کرد
    انسان گفت: سرورم!گرچه من
    دوست دارم انسان باشم، اما بیست
    سال مدت کمی برای زندگی است. آن سی
    سالی که خر نخواست ، آن پانزده
    سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که
    میمون نخواست زندگی کند، به من
    بده
    و
    خداوند آرزوی انسان را برآورده
    کرد
    و
    از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست
    سال مثل انسان زندگی می
    کند
    و پس از آن،ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می کند ، و مثل خر بار می برد و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد وهرچه به او بدهند می خورد و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون
    زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به
    خانه آن دخترش می رود و سعی می کند
    مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند
    دلم را در غمت کردم ز هر ویرانه ویرانتر / چو دیدم دوست میدارد دلت ، دل های ویران را . . .

  2. #2

    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    رشته
    کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک
    سن
    35
    نوشته ها
    1,705

    پیش فرض

    خب همینایی که خوب به ترتیب اسمشونو بردی!!! نشون میده که بهم وابسته اند ...

    همون مصراع معروف : ابر و مه و خورشید و فلک در کارند ...
    ای کاش یاد بگیریم که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالابگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ دنده های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

    برگرفته از کتاب طراحی اجزا ماشین نوشته جوزف شیگلی

    ║▌█│║▌║│█║▌║█║
    Copyright © 2013-2014™


  3. #3

    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    رشته
    مهندسی شیمی
    سن
    33
    نوشته ها
    504

    پیش فرض

    سالها پیش اینو بابام بهم گفته بود اما حالا دوباره برام تازه شد .

    باتشکر

  4. #4

    پیش فرض

    جالب بود
    تشکر

  5. #5

    پیش فرض

    be careful babay

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •