( مشاهده پاسخ شماره 1 تا 5 / از مجموع 5 پاسخ )

موضوع: داستانهای جالب و خواندنی

  1. #1

    پیش فرض داستانهای جالب و خواندنی

    یک داستان واقعی است حتماً بخونید ...
    خانمي با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستندر ایالت ماساچوست از قطار پايين آمدند و بدون هيچ قرار قبلي راهي دفتر رييس دانشگاه هاروارد شدند.

    منشي فوراً متوجه شد اين زوج روستايي هيچ کاري در هاروارد نـــدارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند.

    مرد ب آرامي گفت: «مايل هستيم رييس را ببينيم.»
    منشي با بي حوصلگي گفت: «ايشان امروز گرفتارند و تا دیر وقت ب دانشگاه نمی آیند.»

    خانم جواب داد: « ما منتظر خواهيم شد.»

    منشي ساعتها آنها را ناديده گرفت و ب اين اميد بود ک بالاخره دلسرد شوند و پي کارشان بروند، اما اين طور نشد.

    منشي ک دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام تصميم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت.
    رييس با اوقات تلخي آهي کشيد و از دل رضایت نـــداشت ک با آنها ملاقات کند.

    ب علاوه از اينکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه وکت وشلواري دست دوز و کهنه وارد دفترش شده، خوشش نمي آمد .

    خانم ب او گفت: «ما پسري داشتيم ک يک سال در هاروارد درس خواند. وي اينجا راضي بود. اما حدود يک سال پيش در حادثه اي کشته شد. شوهرم و من دوست داريم بنايي ب يادبود او در دانشگاه بنا کنيم.»

    رييس با غيظ گفت :« خانم محترم ما نمي توانيم براي هرکسي ک ب هاروارد مي آيد و مي ميرد، بنايي برپا کنيم. اگر اين کار را بکنيم، اينجا مثل قبرستان مي شود.»

    خانم ب سرعت توضيح داد: «آه... نه... نمي خواهيم مجسمه بسازيم. فکر کرديم بهتر باشد ساختماني ب هاروارد هدیه بدهيم.»

    رييس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانـــداز کرد و گفت: «يک ساختمان! مي دانيد هزينه ی يک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت و نيم ميليون دلار است.»

    خانم يک لحظه سکوت کرد. رييس خشنود بود.

    شايد حالا مي توانست از شرشان خلاص شود.

    زن رو به شوهرش کرد لبخندی زد و آرام گفت: «آيا هزينه راه انـــدازي دانشگاه همين قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نينـــدازيم؟»

    شوهرش سر تکان داد و گفت برویم ...


    رييس سردرگم بود. آقا و خانمِ "ليلاند استنفورد" بلند شدند و راهي کاليفرنيا شدند، يعني جايي ک دانشگاهي ساختند ک تا ابد نام آنها را برخود دارد:

    دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان، يادبود پسري ک هاروارد ب او اهميت نـــداد و الان رقیب سرسخت دانشگاه هاروارد می باشد

    پ.ن ....

    تن آدمی شریف است به جان آدمیت / نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
    و خدا برای من کافیست...

  2. #2

    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    رشته
    کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک
    سن
    35
    نوشته ها
    1,705

    Wink

    روبوت به خاطر داستان تکراریت چی بهت بگم ؟؟؟؟؟؟هی گسر میدی به جواد...

    من چیزی نمیگم فقط اینو داشته باش که گاهی وقتا تکرار هم ارزش دیدن داره اما حیف که روزگار با تکرار بیگانه هست!!!!شایدم خوب باشه!!!
    ای کاش یاد بگیریم که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالابگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ دنده های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

    برگرفته از کتاب طراحی اجزا ماشین نوشته جوزف شیگلی

    ║▌█│║▌║│█║▌║█║
    Copyright © 2013-2014™


  3. #3

    پیش فرض

    چرچیل و راننده تاکسی

    چرچيل (نخست وزير بريتانيا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر bbc برای مصاحبه می‌رفت.
    هنگامی که به آن جا رسيد به راننده تاکسی گفت آقا لطفاً نيم ساعت صبر کنيد تا من برگردم.
    راننده گفت: "نه آقا! من می خواهم سريعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچيل را از راديو گوش دهم"
    چرچيل از علاقه‌ی اين فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و يک اسکناس ده پوندی به او داد.
    راننده تاکسی با ديدن اسکناس گفت:

    "گور بابای چرچيل! اگربخواهيد، تا فردا هم اين‌جا منتظر می‌مانم"
    و خدا برای من کافیست...

  4. #4

    پیش فرض

    تن آدمی شریف است به جان آدمیت / نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
    آدما عادت دارن از همدیگه بت بسازن / ره صدساله رویک ساعته روچهارنعل بتازن

  5. #5

    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    رشته
    کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک
    سن
    35
    نوشته ها
    1,705

    Exclamation داستان بامزه مهندس ها


    چهار تا مهندس برق، مكانيك، شيمي و كامپيوتر با يه ماشين در حال مسافرت بودن كه يهو ماشين خراب ميشه. خاموش ميكنه و ديگه هر چي استارت ميزنن روشن نميشه.
    ميگن آخه يعني چي شده؟


    مهندس برقه ميگه: احتمالاً مشكل از مدارها و اتصالاتو سيم كشي هاشه.
    يكي از اينا يه ايرادي پيدا كرده.

    مهندس مكانيكه ميگه: نه بابا، مشكل از ميل لنگ يا پيستوناشه كه بخاطر كار زياد انحراف پيدا كرده. یا استپرشه یا acu اونه...

    مهندس شيميه ميگه: نه، ايراد از روغن موتوره. سر وقت عوض نشده، اون حالت روان كنندگيشو از دست داده.

    در اينجا ميبينن مهندس كامپيوتره ساكته و هيچ چي نميگه. بهش ميگن: تو چي ميگي؟

    مشكل از كجاست؟ چيكارش كنيم درست شه؟
    مهندس كامپيوتره يه فكري مي كنه و ميگه: نميدونم، ولي بنظرم پياده شيم، سوار شيم شايد درست شده باشه!!!
    ای کاش یاد بگیریم که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالابگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ دنده های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

    برگرفته از کتاب طراحی اجزا ماشین نوشته جوزف شیگلی

    ║▌█│║▌║│█║▌║█║
    Copyright © 2013-2014™


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. از مردم دنيا سوالي پرسيده شد و نتيجه آن جالب بود
    توسط پروان در انجمن سایر موضوعات
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 07-05-2010, 12:16 PM
  2. ۱۰ دربازکن جالب برای بطری های سرسخت
    توسط محمد سراج زاده در انجمن گالری تصاویر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 05-06-2010, 10:32 PM
  3. ترفند جالب ژاپنی ها (جالب)
    توسط داراب حسن پور در انجمن دانستنی ها
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 04-21-2010, 01:06 AM
  4. جالب و خواندنی
    توسط محمد جدی در انجمن دانستنی ها
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 04-20-2010, 09:42 PM
  5. آثار جالب دامین هیرست
    توسط محمد مرادزاده در انجمن مقالات رشته گرافیک
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 10-03-2009, 12:17 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •