صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
( مشاهده پاسخ شماره 1 تا 10 / از مجموع 24 پاسخ )

موضوع: سخنان بزرگان

  1. #1

    پیش فرض سخنان بزرگان

    احساس کردم جای تاپیک سخنان بزرگان و مشاهیر، عارفان، فرزانگان و فرهیختگان علم و ادب توی این سایت کمرنگه
    گفتم با اجازه مدیران محترم و سایر اعضا محترم این تاپیک رو من بزنم. امیدوارم که مفید واقع شه


    فقط برای حفظ نظم و تداوم تاپیک خواهشا مطابق با مقررات پست بذارید. پیشاپیش ممنونم:

    - از ایجاد پستهای اسپم، ابراز عقیده شخصی، انتقاد، تشکر نوشتاری و ... پرهیز شود
    - ذکر اسم و شهرت صاحب سخن الزامیست
    - از قرار دادن نقل قول های شدید الحن با مضامین سیاسی، اجتماعی و ... که باعث ایجاد اختلاف نظر شدید بشه و یا مغایر با قوانین سایت باشه خودداری کنید.



    هنر واقعی را می توان چنین توصیف کرد: فشاری وسوسه انگیز در وجود هنرمند خلاق.

    آلبرت اینشتین



    زندگی دو نیمه است : نیمه اول در انتظار نیمه دوم ، نیمه دوم در حسرت نیمه اول

    اسپنسر جانسون

    هیچ چیز در دنیا اتفاقی نیست

    ابوعلی سینا

    حقیقت را همانطور که هست بپذیر

    شکسپیر



    نخستین گام برای از ميان برداشتن یک ملت ، پاک کردن حافظه آن
    است

    سقراط


    کسیکه را که دوستش داری آزادش بگذار ، اگر قسمت تو باشد بر می گردد ، وگرنه بدان که از اول مال تو نبوده است

    کوندرا

    در کاری هنری می توان حقایق و جزئیات معتبر بیشتری یافت تا در کتابی تاریخی.


    چارلی چاپلین



    هرگاه بتوانم بعد از هر شکست لبخند بزنم، شجاع خواهم بود.

    ناپلئون

    آنکه به صبح می اندیشد ، هميشه می خندد

    گوته

    غلب آنهایی پيروز و موفق می شوند که کمتر تعریف و تمجید شنيده
    باشند

    رابله




  2. #2

    پیش فرض

    سلام شما از بین بزرگان ایرانی فقط یک سخن جای بسی تاسف است

  3. #3

    پیش فرض

    اگر بخواهیم ب جایی برسیم ک تا ب حال نرسیده ایم باید از راهی برویم ک تا بحال نرفته ایم....
    و خدا برای من کافیست...

  4. #4

    پیش فرض

    پروان
    سلام شما از بین بزرگان ایرانی فقط یک سخن جای بسی تاسف است

    سلام
    این که به این مسئله توجه نکردم را به بی علاقه گی من به این مسئله ربط ندهید
    تنوع لازمه

  5. #5

    تاریخ عضویت
    Nov 2009
    رشته
    مهندسی برق ومهندسی شیمی
    سن
    32
    نوشته ها
    876

    پیش فرض

    من نمی خواستم بگم ولی .............


    .


    .


    .


    .


    .
    خیلی باحال بود .
    کورش بزرگ(درود خداوند بر روان پاکش) : هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملت تحميل نخواهم كرد و هر ملت آزاد است ، كه مرا به سلطنت خود قبول كند يا ننمايد .



  6. #6

    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    رشته
    کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک
    سن
    35
    نوشته ها
    1,705

    پیش فرض

    مهندس علیزاده، تنوع در عین میهن دوستی زیباتر میــــــــــــــــــشود
    ای کاش یاد بگیریم که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالابگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ دنده های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

    برگرفته از کتاب طراحی اجزا ماشین نوشته جوزف شیگلی

    ║▌█│║▌║│█║▌║█║
    Copyright © 2013-2014™


  7. #7

    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    رشته
    کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک
    سن
    35
    نوشته ها
    1,705

    Wink از دل برامده های جالب....

    -اختیار احساسات روزمره خود را بدست گیرید و شروع به تغییر شکل آگاهانه و سنجیده زندگی خود نمایید."آنتونی رابینز"





    -بالاتر از همه چیز اینست که با خودمان صاذق باشیم."ویلیام شکسپیر"



    - از دیروز بیاموز،برای امروز زندگی کن و امید به فردا داشته باش."آلبرت انیشتین"



    - با همه مودب،با بیشتر کسان اجتماعی،با تعداد کمی صمیمی،با یک نفر دوست باش و با هیچ کس دشمن نباش."بنجامین فرانکلین"



    -آنکه می خواهد روزی پریدن آموزد،نخست می باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالا رفتن آموزد،پرواز را با پرواز آغاز نمی کند."فردریش نیچه"



    -زندگی به چیزی نمی ارزد اما ارزش چیزی به اندازه زندگی نیست."مالرو"



    - از سه راه می توانیم خرد بیاموزیم:اول با تفکر و تعمق که اصیل ترن راه است،دوم با تقلید که آسان ترین راه است،سوم با تجربه که تلخ ترین راه است."کنفوسیوس"



    -انسان برای پیروزی آفریده شده است،او را می توان نابود کرد ولی نمی توان شکست داد."ارنست همینگوی"



    - شکوه دنیوی همچون دایره ای است بر سطح آب که لحظه به لحظه بر بزرگی آن افزوده می شود و سپس در نهایت بزرگی هیچ می شود."ویلیام شکسپیر"



    -آرامش همیشگی کسل کننده است،گاهی طوفان هم لازم است."فردریش نیچه"
    ویرایش توسط جواد نجفی : 07-29-2010 در ساعت 12:41 AM
    ای کاش یاد بگیریم که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالابگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ دنده های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

    برگرفته از کتاب طراحی اجزا ماشین نوشته جوزف شیگلی

    ║▌█│║▌║│█║▌║█║
    Copyright © 2013-2014™


  8. #8

    پیش فرض

    یاد گرفتم این بار که دستانم یخ کرد، دست کسی را نگیرم
    جیب هایم مطمئن ترند!!
    دنیا رو میبینی؟؟حرف حرف میاره، پول پول میاره، خواب خواب میاره.
    ولی "محبت" ، "خیانت" میاره!
    کاش همه میدانستن دل بستن به کلاغی که "دل" دارد،بهتر است از
    "طاووسی که زیبایی" دارد!!
    کاش می شد انگشت را تا ته حلق فرو کرد و
    بعضی دلبستگی ها را یکجا بالا آورد!!
    وفاداری آدم ها رو"زمان" اثبات میکنه..
    نه "زبان"!!
    زندگی به من آموخت که:
    هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست!!
    این جمله رو هرگز فراموش نکن:
    "برای دوستت دارم بعضی ها ؛
    "مرسی" هم زیاد است!!
    "حسین پناهی (1383_1335)"
    «شاعر-نویسنده-نقاش-کارگردان و بازیگر ایرانی»

    __________________________________________________ ______________________________________________

    بعضی ها خیلی فقیرند..آنها فقط پول دارند...
    "حسین پناهی"


    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  9. #9

    پیش فرض

    ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک ، اشک از چشم و چارم جاری بود.
    در یخچال را باز کردم و تخم مرغ را شکستم روی گوشت ،
    (یه پارازیت وسط نوشته ادبی این هنرمند..بابا توی کتلت تخم مرغ نزنین خرابش میکنه..
    کتلت نباید تخم مرغ داشته باشه..چرا بعضیا بهش میزنن و غذا را خراب میکنن!نکنین دیگه..
    اون کوکو سیب زمینی که باید تخم مرغ داشته باشه..
    اینم یه راهنمایی غذایی وسط نوشته ادبی این هنرمند..ببخشید باقی متن را بخونین)
    روغن را ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت را کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ،
    برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
    پدرم بود.بازم نون تازه آورده بود. نه من نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
    بابام می گفت :
    نون خوب خیلی مهمه!من که باز نشسته ام،کاری ندارم،هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم می گیرم.
    در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت.هیچ وقت هم بالا نمی اومد.هیچوقت.
    دستم چرب بود،شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
    پدرم را خیلی دوست داشت.کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند.
    این البته زیاد شامل مادرم نمی شود.
    صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را به شام دعوت می کرد بالا.
    برای یک لحظه خشکم زد.
    ما خانواده سرد و نچسبی هستیم.همدیگه را نمی بوسیم ،
    بغل نمی کنیم ، قربون صدقه هم نمی ریم و از همه مهم تر سر زده و بدون دعوت جایی نمی ریم.
    اما خانواده شوهرم اینجوری نبودن،در می زدن و می اومدند تو،
    روزی هزار بار با هم تلفنی حرف می زدند؛قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند.
    برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بودو هی اصرار می کرد،اصرار می کرد.
    آخر سر در باز شد و پدر و مادرم وارد شدند.من اصلا خوشحال نشدم.
    خونه نا مرتب بود؛خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم،توی یخچال میوه نداشتیم....
    چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید!
    شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های در هم رفته ی من رو دید.
    پرسیدم : برای چی این قدر اصرار کردی؟
    گفت : خوب دیدم کتلت داریم گفتم باهم بخوریم.
    گفتم : ولی من این کتلت ها را برای فردا هم درست می کردم.
    گفت : حالا مگه چی شده؟
    گفتم : چیزی نیست؟؟؟!!!
    در یخچال را باز کردم و چندتا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
    پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت :
    دختر جون ، ببخشید مزاحمت شدیم. میخوای نونها را برات ببرم؟
    تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم!
    پدر و مادرم تمام شب عین دوتا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
    وقتی شام آماده شد،
    پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.
    مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.
    خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
    پدر و مادرم هر دو فوت کردند.
    چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق از سرم گذشت :
    نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های مارا شنیده بود؟
    نکنه برای همین شام نخورد؟
    از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه دردلم می نشیند.
    راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
    آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم.یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
    واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟!حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد: "من آدم زمختی هستم"
    زمختی یعنی:
    ندانستن قدر لحظه ها،
    یعنی نفهمیدن ارزش چیزها،
    یعنی توجه به جزئیات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها.
    حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی ، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد ، آه بکشم؟
    آخ . لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛
    فقط....فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند،
    دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...
    میوه داشتیم یا نه...
    همه چیز کافی بود :
    من بودم و بوی عطر روسری مادرم ، دست پدرم و نون سنگک.
    پدرم راست می گفت که :
    نون خوب خیلی مهمه.
    من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم،
    اما کسی زنگ این در را نخواهد زد،
    کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
    اما دیگه چه اهمیتی دارد؟
    چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...!
    زمخت نباشیم

    از :

    " تهمینه میلانی "

    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

  10. #10

    پیش فرض

    حسین پناهی حرف قشنگی می زد
    می گفت :
    دیدی وقتی یه بادوم تلخ می خوری؟؟؟
    سریع بعدش چندتا بادوم شیرین می خوری تا تلخیش از بین بره!
    تو دیگه لذتی از بادوم های شیرین نمی بری!
    فقط می خوای تلخی را فراموش کنی
    وقتی هم که اون تلخی تموم شد...
    دیگه می ترسی بادوم بخوری!
    که نکنه دوباره بادوم تلخ باشه !!!
    عشق مثل اون بادوم تلخه
    بعدش با آدمای زیادی آشنا میشی!!!!
    ولی فقط برای فراموش کردن اون
    بعدش هم می ترسی عاشق شی!
    در اصل آدما فقط یه بار عاشق میشن!
    از اون به بعد یا واسه فراموشیه..یا از اجبار تنهایی!!

    زندگی یعنی یک سار پرید..
    به همین آسانی..

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. از بزرگان بیاموزیم
    توسط داراب حسن پور در انجمن سخنان بزرگان
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 04-27-2010, 09:33 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •