امشب حسابی بیخوابی زده به سرم..
دیگه الان مطمئنم روز و شب نداره هر وقت بیام سایت هیچ کس نیس..
منم و من!!
الان دیگه مطمئنم آقا ساسان اینجا تنهام و کسی نیس..
اینجا مثل عروسک بچگیامون شده که تو صندوقچه مادربزرگ گرد فراموشی روش نشسته و فقط خاطراتش باقی مونده..
خوندنشون هم برام جالبه..
مخصوصا اون روزها که عصبانی بودم و با نام خاطره عشتروت اومده بودم سایت..
خیلی بامزه بوده ها...مادربزرگم کجا بود..
چه فیلمی از خودم در آورده بودما که یعنی روبوت نفهمه منم..
در صورتی که نمیدونستم اون به راحتی از روی آی پیم میتونه منو تشخیص بده..
ساده بودم دیگه..
اینم از این تایپیک..
چقدر مرورشون قشنگه ..حتی اون تلخ تریناش..
شب تنهایی های سایت بخیر