( مشاهده پاسخ شماره 1 تا 6 / از مجموع 6 پاسخ )

موضوع: ارزشمندترین دارایی !

  1. #1

    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    رشته
    کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک
    سن
    35
    نوشته ها
    1,705

    Wink ارزشمندترین دارایی !


    بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است:


    افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند.اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می برند.

    فرمانده دشمن به قلعه پیام می فرستد که قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند.
    پس از کمی مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت می کند که هر یک از زنان در بند، گرانبها ترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشد.

    نا گفته پیداست که قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامی که هر یک از زنان شوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج می شدند بسیار تماشایی بود.


    به نظرشما اگه قضیه بر عکس بود آقایان چکار میکردند ؟

    خواهشاً منصفانه جواب بدینا
    ویرایش توسط جواد نجفی : 07-27-2010 در ساعت 12:32 AM
    ای کاش یاد بگیریم که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالابگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ دنده های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

    برگرفته از کتاب طراحی اجزا ماشین نوشته جوزف شیگلی

    ║▌█│║▌║│█║▌║█║
    Copyright © 2013-2014™


  2. #2

    پیش فرض

    خيلي قشنگ بود مرسي
    تو دنيا ميشه مــــرد باشيد تا نـامــــرد



    لطفا خدا رو از صفحات زندگيتون سانسور نكنيد

  3. #3

    پیش فرض

    واقعآ ... حرف نداره
    خیلی ممنونم
    ولی پیشنهاد میکنم کتاب تاریخ ویل دورانت رو مطالعه کنی خیلی جالبه مخصوصآ جلد 2
    مواردی اینچنین با سند و مدارک زیاد داره نیازی نیست به افسانه روی بیاریم.
    بازم ممنون

  4. #4
    مدیر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    رشته
    مهندسی شیمی
    سن
    34
    نوشته ها
    580

    پیش فرض

    نه بابا کتاب خون
    شما بفرما درسات رو بخون که آخر ترم نری پاچه خواری استادا
    دلم را در غمت کردم ز هر ویرانه ویرانتر
    چو دیدم دوست میدارد دلت دل های ویران را


  5. #5

    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    رشته
    کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک
    سن
    35
    نوشته ها
    1,705

    Thumbs down

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرمان بنافی نمایش پست ها
    نه بابا کتاب خون
    شما بفرما درسات رو بخون که آخر ترم نری پاچه خواری استادا
    حالا با کی بودی ؟؟؟!! با مهندس علیزاده یا من؟؟؟
    ای کاش یاد بگیریم که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالابگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ دنده های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

    برگرفته از کتاب طراحی اجزا ماشین نوشته جوزف شیگلی

    ║▌█│║▌║│█║▌║█║
    Copyright © 2013-2014™


  6. #6
    مدیر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    رشته
    مهندسی شیمی
    سن
    34
    نوشته ها
    580

    پیش فرض

    با حاج علیزاده بودم
    دلم را در غمت کردم ز هر ویرانه ویرانتر
    چو دیدم دوست میدارد دلت دل های ویران را


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •