( مشاهده پاسخ شماره 1 تا 4 / از مجموع 4 پاسخ )

موضوع: بگذارید این وطن دوباره وطن شود !

  1. #1

    پیش فرض بگذارید این وطن دوباره وطن شود !

    متن کامل شعر معروف "بگذارید این وطن دوباره وطن شود" با ترجمه احمد شاملو رو در ادامه میارم . زنده یاد احمد شاملو ترجمه ی خودش از این شعر رو خودش دکلمه کرده . تو آدرسی ک میگذارم قسمتی از این دکلمه ی زیبا رو میتونین بشنوین برای من ک جالب بود بد نیست شماهم ی بار بخونید!!! اگه خوشتون اومد امر کنید لینک تصحیح شده بذارم فیل نباشه

    کد:
           http://www.youtube.com/watch?v=RqHWIhq-HZ0

    لنگستون هیوز نامی ترین شاعر سیاهپوست آمریکایی ست با اعتباری جهانی. به سال 1902در چاپلین(ایالت میسوری) به دنیا آمد و به سال 1967 در هارلم (محله سیاه پوستان نیوورک) به خاطره پیوست.

    او در رویای خود دنیایی را می دید که در ان هیچ انسانی انسان دیگر را خوار نمی شمارد.

    ***************

    بگذارید این وطن دوباره وطن شود
    بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
    بگذارید پیشاهنگ دشت شود
    و در آن جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.
    این وطن هرگز برای من وطن نبود.
    بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای خویش داشته اند.
    بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
    سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی اعتنایی نشان دهند نه ستمگران اسبابچینی کنند
    تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
    این وطن هرگز برای من وطن نبود.
    آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را با تاج گل ساخته گی وطن پرستی نمی آرایند.
    اما فرصت و امکان واقعی برای همه ﮐس هست، زنده گی آزاد است
    و برابری در هوایی است که استنشاق می کنیم.
    در این «سرزمین آزاده گان» برای من هرگز نه برابری در کار بوده است نه آزادی
    بگو، تو کیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه می کنی؟
    کیستی تو که حجابت تا ستاره گان فراگستر می شود؟
    سفیدپوستی بینوایم که فریبم داده به دورم افکنده اند،
    سیاهپوستی هستم که داغ برده گی بر تن دارم،
    سرخپوستی هستم رانده از سرزمین خویش،
    مهاجری هستم چنگ افکنده به امیدی که دل در آن بسته ام
    اما چیزی جز همان تمهید لعنتی دیرین به نصیب نبرده ام
    که سگ سگ را می درد و توانا ناتوان را لگدمال می کند.
    من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار، که گرفتار آمده ام
    در زنجیره ی بی پایان دیرینه سال
    سود، قدرت، استفاده،
    قاپیدن زمین، قاپیدن زر،
    قاپیدن شیوه های برآوردن نیاز،
    قاپیدن شیوه های برآوردن نیاز،
    کار انسان ها، مزد آنان،
    و تصاحب همه چیزی به فرمان آز و طمع.
    من کشاورزم ــ بنده ی خاک ــ
    کارگرم، زر خرید ماشین.
    سیاهپوستم، خدمتگزار شما همه.
    من مردمم: نگران، گرسنه، شوربخت،
    که با وجود آن رویا، هنوز امروز محتاج کمی نانم.
    هنوز امروز درمانده ام. ــ آه، ای پیشاهنگان!
    من آن انسانم که هرگز نتوانسته است گامی به پیش بردارد،
    بینواترین کارگری که سال هاست دست به دست می گردد.
    با این همه، من همان کسم که در دنیای کهـن
    در آن حال که هنوز رعیت شاهان بودیم
    بنیادی ترین آرزومان را در رویای خود پروردم،
    رویایی با آن مایه قدرت، بدان حد جسورانه و چنان راستین
    که جسارت پرتوان آن هنوز سرود می خواند
    در هر آجر و هر سنگ و در هر شیار شخمی که این وطن را سرزمینی کرده که هم اکنون هست.
    آه، من انسانی هستم که سراسر دریاهای نخستین را
    به جست وجوی آنچه می خواستم خانه ام باشد درنوشتم

    من همان کسم که کرانه های تاریک ایرلند و دشت های لهستان
    و جلگه های سرسبز انگلستان را پس پشت نهادم
    از سواحل آفریقای سیاه برکنده شدم
    و آمدم تا «سرزمین آزاده گان» را بنیان بگذارم.
    آزاده گان؟
    یک رویا ــ
    رویایی که فرامی خواندم هنوز امّا
    آه، بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود
    ــ سرزمینی که هنوز آن چه می بایست بشود نشده است و باید بشود! ــ
    سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشد.
    سرزمینی که از آن من است.
    ــ از آن بینوایان، سرخپوستان، سیاهان، من،
    که این وطن را وطن کردند،
    که خون و عرق جبین شان، درد و ایمان شان،
    در ریخته گری های دست هاشان، و در زیر باران خیش هاشان
    بار دیگر باید رویای پرتوان ما را بازگرداند.
    آری، هر ناسزایی را که به دل دارید نثار من کنید
    پولاد آزادی زنگار ندارد.
    آه، آری
    آشکارا می گویم،
    این وطن برای من هرگز وطن نبود،
    با وصف این سوگند یاد می کنم که وطن من، خواهد بود!
    رویای آن
    همچون بذری جاودانه
    در اعماق جان من نهفته است.
    ما مردم می باید
    سرزمین مان، معادن مان، گیاهان مان، رودخانه هامان،
    کوهستان ها و دشت های بی پایان مان را آزاد کنیم:
    همه جا را، سراسر گستره ی این ایالات سرسبز بزرگ را ــ
    و بار دیگر وطن را بسازیم.
    و خدا برای من کافیست...

  2. #2
    مدیر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    رشته
    مهندسي شيمي
    سن
    34
    نوشته ها
    592

    پیش فرض

    دکلمه رو بزار روبت جان ، من چند تا از دکلمه های شاملو رو دارم ، واقعاً زیباست . لینک درست دکلمه رو بزار تا همهخ دانلودش کنن .
    وقتي پا در عرصه جهان مي گذاريم بر بال تاريخ سوار شده ايم و عمل ما ماندگار مي شود و هزاران فرزند به دنيا نيامده اين سرزمين ،‌عزت فردايشان را از بازوان و انديشه ما مي خواهند .
    نادر شاه

  3. #3

    پیش فرض

    آقای جعفر زاده هم شاعر بزرگی هستند هم توی شعراشون علاقه شدید به وطن نمایان است
    به نام خداوند جان آفرین
    نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد !
    نمی خواهم بدانم کوزه گر
    از خاک اندامم چه خواهد ساخت
    ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم
    سوتکی سازد.
    گلویم سوتکی باشد به دست کودکی
    گستاخ و بازیگوش
    و او یک ریز پی در پی
    دم گرم گلوی خویش را اندر
    گلویم سخت بفشارد.
    وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد.
    بدینسان بشکند دائم سکوت مرگبارم را .

  4. #4

    ok

    tnx.
    be careful babay

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آسفالتين چيست؟
    توسط روح الله غلامی در انجمن مقالات مهندسی شیمی
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 10-05-2010, 07:45 PM
  2. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 07-07-2010, 12:29 PM
  3. هزينه يابي كيفيت
    توسط محمد سراج زاده در انجمن مقالات مهندسی شیمی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-10-2010, 06:50 PM
  4. باز نگري دوباره به تاپيك كاريكاتور ازدواج مجدد
    توسط سعید خرم رخ در انجمن سایر موضوعات
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 01-07-2010, 02:53 PM
  5. تبدیل اورانیوم به انرژی
    توسط محمد مرادزاده در انجمن مقالات مهندسی شیمی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-17-2009, 04:53 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •