حقیقت مرگ
اینجا خانه ی ابدی من است
من مرده ام واین سنگ قبر من است
اگر دلت هوای غصه کردبیا کنارم
همن جاهستم دلواپسی ندارم
ازرفتن پشیمان نیستم
من دیگر چشم به راهی ندارم
اشکم روی اسممه برای یادگاری
خاطراتم پیش تو یادگاری
حقیقت مرگ
اینجا خانه ی ابدی من است
من مرده ام واین سنگ قبر من است
اگر دلت هوای غصه کردبیا کنارم
همن جاهستم دلواپسی ندارم
ازرفتن پشیمان نیستم
من دیگر چشم به راهی ندارم
اشکم روی اسممه برای یادگاری
خاطراتم پیش تو یادگاری
ویرایش توسط خاطره عشتروت : 08-29-2010 در ساعت 06:24 PM
I should be glad of another dead
کنج تنهایی
در این تنهایی به آسمان
نگاه کردم ...............
خدا را صدا کردم اما هیچ
صدایی نیامد.............
با فریاد گفتم من چقدر تنهام
حتی خدا از من دل بریده
ناگان هوا تیره و تار شد
..
دلم دوباره گرفت........
آسمان قطره قطره اشک
بروی گونه هام ریخت...
انگار یه حسی گفت ...
به من تو تنها نیستی...!
ویرایش توسط خاطره عشتروت : 08-29-2010 در ساعت 06:24 PM
I should be glad of another dead
تنها گذاشت
آنکه من را از تنهایی در آورد
خدا یارو یا ورش باشد
آنکه من را تنهاگذاشت و رفت
خدا در بدترین شرایط تنهایش بگذارد
ویرایش توسط خاطره عشتروت : 08-29-2010 در ساعت 06:25 PM
I should be glad of another dead
کمی با تو
تنها را باور کن نه برای تنهای
فقط برای تنها بودن
مرگ را باور کن نه برای مردن
بلکه برای تنها مردن
عشق را صدا کن نه برای
از تنهایی در در آوردن
بلکه برای عاشق ماندن
خدا را صدا کن
نه برای در خواست چیزی
بلکه برای تنها ماندن خودت ........
ویرایش توسط خاطره عشتروت : 08-29-2010 در ساعت 06:26 PM
I should be glad of another dead
دل
چوپانی را می ماند
خسته
تکیه داده بر بلوطی کهنسال
که در اندوه تنهایی و غروب
با حنجره ای خسته
غربت کوهستانیش
را می نوازد
I should be glad of another dead
ممنون میشم اگه دوستان هم متنها یا نوشته های زیبایی را اینجا درج کنند
I should be glad of another dead
قطار سوت می کشد و دور می شود
ازایستگاه خیس بدرقه
انبوهی از اندوه ، برمی گردد به ایستگاه
و سکوتی سرد بر دیوارها آوار میشود ...
اجازۀ سفر نداشتم !
چمدانی بر داشتم پر از خاطره
که به مسافری آشنا سپردم...
دلم را بر داشتم و برگشتم
و در میان تنهاییم گم شدم
درست مثل قطاری که رفت
وصدای سوتش را تا ابد در من جای گذاشت
I should be glad of another dead
حالیا معجزه ی باران را باور کنو سخاوت را در چشم چمنزار ببینو محبت را ٬ در روح نسیمکه در این کوچه ی تنگ٬با همین دست تهی٬روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد.خاک جان یافته است!تو چرا سنگ شدی؟تو چرا این همه دلتنگ شدی؟باز کن پنجره ها را٬ و بهاران را باور کن!!
I should be glad of another dead
چه رسمی داری ای دور زمونهکه هر روزت یه جا عاشق کشونههزاران ساله که می جنگه آدمنمیدونه که گرفتار جنونهزمونه آی زمونه آی زمونهیکی با فرق زخمی توی محرابیکی غرق به خون لب تشنه ی آبیکی پاهاشو رو مین جا گذاشتهیکی پاشیده خونش روی محرابنفسهای تو حالا گاز خردلروخاک آسمون رگبار تاولهمیشه عاشق از جونش گذشتهکه عشق آسون نبود از روز اولهنوزم کار دنیا قیل و قالههنوزم صلح آدمها مهالههنوز آدم نمیشناسه خداروهنوزم حق عاشق پایمالهزمونه آی زمونه آی زمونهنمی دونم شعر را صحیح تایپ کردم یا نه چون اون را از روی خود ترانه تایپ کردم.
I should be glad of another dead
امشب تا سحر بر روی بال پروانه ها از تولد می نویسم!از رویش گلهای یاس٬از ترنم خنده های پاک.آسمان فروردین را٬ پر از مریم و میخک می کنم!امشب لحظه ی حضور ستاره ام در نگاه قاصدک ها خاطره می شودو تمام گلهای کاغذی به حس بودن می رسند!
I should be glad of another dead
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)