زشیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیدست کار
که تاج کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون....تفو
دوستان اگه متن یا کاریکاتور مرتبط داشتند همکاری کنند......
زشیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیدست کار
که تاج کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون....تفو
دوستان اگه متن یا کاریکاتور مرتبط داشتند همکاری کنند......
و تو!
دختر بی بازگشتِ گریه ها!
از یاد نبر كه ساده نویسی،
همیشه نشان ساده دلی نیست!
پس اگر هنوز
بعد از گواهی گریه ها در دفترم می نویسم:
«باز می گردی»
به ساده دل بودنم نخند!
اشتباه مشترك تمام شاعران این است،
كه پیشگویان خوبی نیستند ...
و تو!
دختر بی بازگشتِ گریه ها!
از یاد نبر كه ساده نویسی،
همیشه نشان ساده دلی نیست!
پس اگر هنوز
بعد از گواهی گریه ها در دفترم می نویسم:
«باز می گردی»
به ساده دل بودنم نخند!
اشتباه مشترك تمام شاعران این است،
كه پیشگویان خوبی نیستند ...
و تو!
دختر بی بازگشتِ گریه ها!
از یاد نبر كه ساده نویسی،
همیشه نشان ساده دلی نیست!
پس اگر هنوز
بعد از گواهی گریه ها در دفترم می نویسم:
«باز می گردی»
به ساده دل بودنم نخند!
اشتباه مشترك تمام شاعران این است،
كه پیشگویان خوبی نیستند ...
و تو!
دختر بی بازگشتِ گریه ها!
از یاد نبر كه ساده نویسی،
همیشه نشان ساده دلی نیست!
پس اگر هنوز
بعد از گواهی گریه ها در دفترم می نویسم:
«باز می گردی»
به ساده دل بودنم نخند!
اشتباه مشترك تمام شاعران این است،
كه پیشگویان خوبی نیستند ...
و تو!
دختر بی بازگشتِ گریه ها!
از یاد نبر كه ساده نویسی،
همیشه نشان ساده دلی نیست!
پس اگر هنوز
بعد از گواهی گریه ها در دفترم می نویسم:
«باز می گردی»
به ساده دل بودنم نخند!
اشتباه مشترك تمام شاعران این است،
كه پیشگویان خوبی نیستند ...
بر ایرانیان زار و گریان شدم
ز ساسانیان نیز بریان شدم
چو تخت با منبر برابر کنند
همه نام بوبکر و عمر می کنند
از ایران و ز ترک و ز تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان و نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
از این مارخوار اهرمن چهرگان
زدانایی و شرم بی بهرگان
زشیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را بجایی رسیدست کار
که تاج کیانی کند آرزو
تفو بر چنین چرخ گردون تفو
نه گنج و نه نام و تخت و نژاد
همی داد خواهند گیتی به باد
بسی گنج و گوهر پراکنده شد
بسی سر به خاک اندر افکنده شد
چنین گشت پگار چرخ بلند
که آید بدین پادشاهی گزند
از این زاغ ساران بی آب و رنگ
نه هوش و نه دانش نه آب و نه ننگ
هم آتش بمردی به آتشکده
شدی تیره جشن نوروز و سده
ویرایش توسط احسان صمصامی : 10-02-2010 در ساعت 11:57 PM
و تو!
دختر بی بازگشتِ گریه ها!
از یاد نبر كه ساده نویسی،
همیشه نشان ساده دلی نیست!
پس اگر هنوز
بعد از گواهی گریه ها در دفترم می نویسم:
«باز می گردی»
به ساده دل بودنم نخند!
اشتباه مشترك تمام شاعران این است،
كه پیشگویان خوبی نیستند ...
و تو!
دختر بی بازگشتِ گریه ها!
از یاد نبر كه ساده نویسی،
همیشه نشان ساده دلی نیست!
پس اگر هنوز
بعد از گواهی گریه ها در دفترم می نویسم:
«باز می گردی»
به ساده دل بودنم نخند!
اشتباه مشترك تمام شاعران این است،
كه پیشگویان خوبی نیستند ...
دلم را در غمت کردم ز هر ویرانه ویرانتر
چو دیدم دوست میدارد دلت دل های ویران را
هنوز بلد نبودم بنويسم "ايران" که نقشهاش را نشانم دادند.توپ رنگارنگي را برايم خريدند و گفتند:اين يعني همهي دنيا...و ميان آن همهي دنيا ، آبيهايش را بيشتر نگاه کردم؛ چون هنوز بلد نبودم بنويسم دريا، خليج ...دنيا را ميچرخاندم و از تلاقي رنگهايش خندهي کوچکي تمام کودکيام را پر ميکرد.اما زير پاهاي گربهاي خوابيده، آبي همان آبي بود...بزرگتر شدم...ياد گرفته بودم بنويسم ايران...با زباني که "فارسي" ميناميدندش و در پيچ و خمهاي تاريخش ميباليدم به واژگاني که بوي پارس ميداد و اين شد تعصب،غرور و غيرت ايراني من.به من ياد داده بودند که بايد روي خيلي چيزها حميت داشته باشم و يکي از آنها پهناي آبي رنگي بود بر روي کرهي کوچک بچگيهايم که در جغرافيا"خليج فارس" ميناميديمش.و من هي بزرگ شدم و نام خليج هم بزرگتر...روزي از پنجرهي هواپيما نشانم دادند و گفتند نفس بکش، حتي اگر از پشت شيشه باشد و من به اندازه آن گريه کردم،به اندازه عمق و وسعت خليجم...هنوز آنقدر بزرگ نشده بودم که بفهمم سياست ميتواند روي همهي احساسات کودکانهي من بنشيند و يا پا بگذارد؛ اما ميفهميدم که ميخواهند نام خليج را از ما بدزدند ودزدي چيز بديست!نقشهام را در بغل ميگرفتم تا هيچکس نتواند به آن تعدي کند و به خيالم در دنيا همان يک نقشه بود که من داشتم و خوشحال بودم...هنوز هم خوشحال هستم و ميدانم که اگر بخواهند پسوند زيباي پارس را از آبي ترين خليج بدزدند- که نميتوانند- باز هم اين نفسهاي آبي آب است که در هر دم و بازدم "پارس" را تکرار ميکند...
ویرایش توسط احسان صمصامی : 10-03-2010 در ساعت 11:12 AM
و تو!
دختر بی بازگشتِ گریه ها!
از یاد نبر كه ساده نویسی،
همیشه نشان ساده دلی نیست!
پس اگر هنوز
بعد از گواهی گریه ها در دفترم می نویسم:
«باز می گردی»
به ساده دل بودنم نخند!
اشتباه مشترك تمام شاعران این است،
كه پیشگویان خوبی نیستند ...
......
روز وداع خورشيد،
زاينده رود خشکيد
زيرا دل سپاهان،
نقش وطن ندارد
بر نام پارس دريا،
نامي دگر نهادند
گويي که آرش ما،
تير و کمان ندارد
درياي مازني ها،
بر کام ديگران شد
نادر! زخاک برخيز،
ميهن جوان ندارد
دارا ! کجاي کاري،
دزدان سرزمينت
بر بيستون نويسند،
دارا وطن ندارد
آييم به دادخواهي،
فريادمان بلند است
اما چه سود اينجا
نوشيروان ندارد
.........
اول و آخر این شعر رو ننوشتم چون میگفتن 30 یا 30 یه!!!!
و تو!
دختر بی بازگشتِ گریه ها!
از یاد نبر كه ساده نویسی،
همیشه نشان ساده دلی نیست!
پس اگر هنوز
بعد از گواهی گریه ها در دفترم می نویسم:
«باز می گردی»
به ساده دل بودنم نخند!
اشتباه مشترك تمام شاعران این است،
كه پیشگویان خوبی نیستند ...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)