( مشاهده پاسخ شماره 1 تا 5 / از مجموع 5 پاسخ )

موضوع: متشکرم(زورگویی)

  1. #1

    ghalb متشکرم(زورگویی)

    همین چند روز پیش، «یولیا واسیلی ‌‌‌‌اِونا » پرستار بچه‌‌‌هایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم .

    به او گفتم:
    بنشینید «یولیا واسیلی ‌‌‌‌‌اِونا»! می‌‌‌‌دانم که دست و بالتان خالی است امّا رودربایستی دارید و آن را به زبان نمی‌‌‌آورید. ببینید، ما توافق کردیم که ماهی سی‌‌‌روبل به شما بدهم این طور نیست؟

    - چهل روبل .


    - نه من یادداشت کرده‌‌‌‌ام، من همیشه به پرستار بچه‌‌هایم سی روبل می‌‌‌دهم. حالا به من توجه کنید.

    شما دو ماه برای من کار کردید.

    - دو ماه و پنج روز


    - دقیقاً دو ماه، من یادداشت کرده‌‌‌ام. که می‌‌شود شصت روبل. البته باید نُه تا یکشنبه از آن کسر کرد. همان طور که می‌‌‌‌‌دانید یکشنبه‌‌‌ها مواظب «کولیا» نبودید و برای قدم زدن بیرون می‌‌رفتید.


    سه تعطیلی . . . «یولیا واسیلی ‌‌‌‌اونا» از خجالت سرخ شده بود و داشت با چین‌‌های لباسش بازی می‌‌‌کرد ولی صدایش درنمی‌‌‌آمد.


    - سه تعطیلی، پس ما دوازده روبل را می‌‌‌گذاریم کنار. «کولیا» چهار روز مریض بود آن روزها از او مراقبت نکردید و فقط مواظب «وانیا» بودید فقط «وانیا» و دیگر این که سه روز هم شما دندان درد داشتید و همسرم به شما اجازه داد بعد از شام دور از بچه‌‌‌ها باشید.

    دوازده و هفت می‌‌شود نوزده. تفریق کنید. آن مرخصی‌‌‌ها ؛ آهان، چهل و یک‌ ‌روبل، درسته؟


    چشم چپ «یولیا واسیلی ‌‌‌‌اِونا» قرمز و پر از اشک شده بود. چانه‌‌‌اش می‌‌لرزید. شروع کرد به سرفه کردن‌‌‌‌های عصبی. دماغش را پاک کرد و چیزی نگفت.


    - و بعد، نزدیک سال نو شما یک فنجان و نعلبکی شکستید. دو روبل کسر کنید.



    فنجان قدیمی‌‌‌تر از این حرف‌‌‌ها بود، ارثیه بود، امّا کاری به این موضوع نداریم. قرار است به همه حساب‌‌‌‌ها رسیدگی کنیم.


    موارد دیگر:

    بخاطر بی‌‌‌‌مبالاتی شما «کولیا » از یک درخت بالا رفت و کتش را پاره کرد. 10 تا کسر کنید. همچنین بی‌‌‌‌توجهیتان باعث شد که کلفت خانه با کفش‌‌‌های «وانیا » فرار کند شما می‌‌بایست چشم‌‌هایتان را خوب باز می‌‌‌‌کردید. برای این کار مواجب خوبی می‌‌‌گیرید.

    پس پنج تا دیگر کم می‌‌کنیم.




    در دهم ژانویه 10 روبل از من گرفتید...


    « یولیا واسیلی ‌‌‌‌‌‌اِونا» نجواکنان گفت:
    من نگرفتم.

    - امّا من یادداشت کرده‌‌‌ام .


    - خیلی خوب شما، شاید .


    - از چهل ویک بیست و هفت تا برداریم، چهارده تا باقی می‌‌‌ماند.


    چشم‌‌‌هایش پر از اشک شده بود و بینی ظریف و زیبایش از عرق می‌‌‌درخشید. طفلک بیچاره !


    - من فقط مقدار کمی گرفتم .


    در حالی که صدایش می‌‌‌لرزید ادامه داد: من تنها سه روبل از همسرتان پول گرفتم . . . ! نه بیشتر.


    - دیدی حالا چطور شد؟ من اصلاً آن را از قلم انداخته بودم. سه تا از چهارده تا به کنار، می‌‌‌کنه به عبارتی یازده تا، این هم پول شما سه‌‌‌تا، سه‌‌‌تا، سه‌‌‌تا . . . یکی و یکی..


    - یازده روبل به او دادم با انگشتان لرزان آنرا گرفت و توی جیبش ریخت .


    - به آهستگی گفت: متشکّرم!


    - جا خوردم، در حالی که سخت عصبانی شده بودم شروع کردم به قدم زدن در طول و عرض اتاق.


    - پرسیدم: چرا گفتی متشکرم؟


    - به خاطر پول.


    - یعنی تو متوجه نشدی دارم سرت کلاه می‌‌گذارم؟ دارم پولت را می‌‌‌خورم؟ تنها چیزی می‌‌‌توانی بگویی این است که متشکّرم؟


    - در جاهای دیگر همین مقدار هم ندادند.



    - آن‌‌ها به شما چیزی ندادند! خیلی خوب، تعجب هم ندارد. من داشتم به شما حقه می‌‌زدم، یک حقه‌‌‌ی کثیف حالا من به شما هشتاد روبل می‌‌‌‌دهم. همشان این جا توی پاکت برای شما مرتب چیده شده.

    ممکن است کسی این قدر نادان باشد؟ چرا اعتراض نکردید؟ چرا صدایتان در نیامد؟
    ممکن است کسی توی دنیا این قدر ضعیف باشد؟


    لبخند تلخی به من زد که یعنی بله، ممکن است.


    بخاطر بازی بی‌‌رحمانه‌‌‌ای که با او کردم عذر خواستم و هشتاد روبلی را که برایش خیلی غیرمنتظره بود پرداختم.


    برای بار دوّم چند مرتبه مثل همیشه با ترس، گفت: متشکرم!


    پس از رفتنش مبهوت ماندم و با خود فکر کردم:


    در چنین دنیایی چقدر راحت می‌‌شود زورگو بود...








    اثری از آنتوان چخوف

  2. #2
    داره خودمونی میشه
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    رشته
    م.ش.
    نوشته ها
    31

    پیش فرض

    ممنون. جالب بود.


    این پرستار با اینکه بهش حرف زور میزدن ،تشکر کرد اما جای بسی تاسف هست که در اطراف ما کسانی هستن که ادعای فرهنگ میککنن و به حساب خودشون اسوه اخلاق اجتماعی هستن و جملاتی ازشون ادم میشنوه که تعجب میکنه.واقعا جای تاسف فراوان داره وقتی ادم میشنوه که بعضی ها میگن ما که تشکر کردیم ، مگه کافی نبود!!!!!!! نمیدونم اسم این برخورد ها تو زندگی چی میتونه باشه؟؟؟؟؟؟؟ مگه تشکر کردن زوریه که ادم چنین حرفی بزنه.حتی عذر خواهی هم زوری نیست.اینا فقط نشانه فرهنگ و معرفت ادمی میتونه باشه.البته اگر وجود داشته باشه.


    ولی ای خدای من ،افسوس ، افسوس ، افسوس.........
    خدایا
    حکمت قدمهایی را که برایم برمیداری،بر من اشکار کن
    تا درهایی را که به سویم میگشایی ندانسته نبندم
    ودرهایی که به رویم میبندی،به اصرار نگشایم

  3. #3
    داره خودمونی میشه
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    رشته
    م.ش.
    نوشته ها
    31

    پیش فرض

    تشکر و عذر خواهی اما نه از روی اجبار



    یک شب، حدود ساعت یازده ونیم، یک زن مسن سیاه پوست آمریکایى در کنار یک بزرگراه و در زیر باران شدیدى که میبارید ایستاده بود. ماشینش خراب شده بود و نیازمند استفاده از وسیله نقلیه دیگرى بود.

    او که کاملاً خیس شده بود دستش را جلوى ماشینى که از روبرو میآمد بلند کرد. راننده آن ماشین که یک جوان سفیدپوست بود براى کمک به او توقف کرد.
    البته باید توجه داشت که این ماجرا در دهه 1960 و اوج تنشهاى میان سفیدپوستان و سیاهپوستان در آمریکا بود.
    مرد جوان آن زن سیاهپوست را به داخل ماشینش برد تا از زیر باران نجات یابد؛ بعد مسیرش را عوض کرد و به ایستگاه قطار رفت و از آنجا یک تاکسى براى زن گرفت و او را کمک کرد تا سوار تاکسى شود.



    زن که ظاهراً خیلى عجله داشت از مرد جوان تشکر کرد و آدرس منزلش را از او پرسید. چند روز بعد، مرد جوان در خانه بود که صداى زنگ در برخاست. با کمال تعجب دید که یک تلویزیون رنگى بزرگ برایش آوردهاند. یادداشتى هم همراهش بود با این مضمون: "از شما به خاطر کمکى که آن شب به من در بزرگراه کردید بسیار متشکرم. باران نه تنها لباسهایم، که روح و جانم را هم خیس کرده بود. تا آنکه شما مثل فرشته نجات سر رسیدید. به دلیل محبت شما، من توانستم در آخرین لحظههاى زندگى همسرم و درست قبل از اینکه چشم از این جهان فرو بندد در کنارش باشم. به درگاه خداوند براى شما به خاطر کمک بیشائبه به دیگران دعا میکنم." ارادتمند: خانم.....



    چترها را باید بست، زیر باران باید رفت و دنیا رو با تمام دوست داشتنی هاش احساس کرد.
    خدایا
    حکمت قدمهایی را که برایم برمیداری،بر من اشکار کن
    تا درهایی را که به سویم میگشایی ندانسته نبندم
    ودرهایی که به رویم میبندی،به اصرار نگشایم

  4. #4

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط مسیب تمیمی نمایش پست ها
    ممنون. جالب بود.


    این پرستار با اینکه بهش حرف زور میزدن ،تشکر کرد اما جای بسی تاسف هست که در اطراف ما کسانی هستن که ادعای فرهنگ میککنن و به حساب خودشون اسوه اخلاق اجتماعی هستن و جملاتی ازشون ادم میشنوه که تعجب میکنه.واقعا جای تاسف فراوان داره وقتی ادم میشنوه که بعضی ها میگن ما که تشکر کردیم ، مگه کافی نبود!!!!!!! نمیدونم اسم این برخورد ها تو زندگی چی میتونه باشه؟؟؟؟؟؟؟ مگه تشکر کردن زوریه که ادم چنین حرفی بزنه.حتی عذر خواهی هم زوری نیست.اینا فقط نشانه فرهنگ و معرفت ادمی میتونه باشه.البته اگر وجود داشته باشه.


    ولی ای خدای من ،افسوس ، افسوس ، افسوس.........

    کاملا موافقم

    ادم های بافرهنگ همچین جاهای شناخته میشن

  5. #5
    داره خودمونی میشه
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    رشته
    م.ش.
    نوشته ها
    31

    پیش فرض

    مهندس جان،تایید شما،داغ دلم رو تازه کرد.دست رو دلم نذار ،که این دل خون خون.ولی افسوس که نمیشه بازگو کرد.فقط گذر زمان میتونه چنین مسایلی رو حل کنه و روشن کنه، اما این افراد با گذر زمان متاسفانه بیشتر در این سیلاب فرو میرن
    ویرایش توسط مسیب تمیمی : 10-05-2010 در ساعت 10:29 AM
    خدایا
    حکمت قدمهایی را که برایم برمیداری،بر من اشکار کن
    تا درهایی را که به سویم میگشایی ندانسته نبندم
    ودرهایی که به رویم میبندی،به اصرار نگشایم

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •