( مشاهده پاسخ شماره 1 تا 4 / از مجموع 4 پاسخ )

موضوع: پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی

  1. #1

    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    رشته
    مهندسی شیمی
    سن
    36
    نوشته ها
    123

    gol پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی

    به طور معمول در همه گلزارهای شهدا در شهرهای گوناگون، دیده می شود كه مزار مطهر شهدا یك یا چند وجب از سطح زمین بالاترند؛ این بلندی مزار، در برخی از شهرها به یك متر هم می‌رسد. سنگ مزار شهدا هم معمولا از نوع مرغوب انتخاب می‌شود.

    به گزارش خبرنگار «تابناك»، اما در میان گلزار بهشت علی دزفول، تنها یك قبر وجود دارد كه بی نام، ساده و همسطح زمین است و آن مزار عارف وارسته فرمانده شهید بهمن ـ محمد جواد ـ دُرولی است.

    بهمن دُرولی همان دانشجوی ـ دانشگاه علم و صنعت ـ شهیدی است كه وصیت كرد:

    قبرم را ساده و هم سطح زمین درست کنید و با اندکی سیمان روی آن را بپوشانید و فقط با انگشت روی آن بنویسد: «پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی»

    عارفی دلسوز:

    «خدایا! آنچنان که از تو می‌ترسم، به رحمتت امید دارم. خدایا! می‌دانم آنچنان که داده‌ای مؤاخذه می‌کنی، اما ای فریادرس! روزی که مؤآخذه ام می‌کنی، هیچ جوابی برایت ندارم. تو را به وحدانیتت قسم می‌دهم آن روز دست رد بر سینه ام نزن!

    خدایا! دوست داشتم در این مسافرت 25 ساله آنچنان در دنیا کشت کنم که در آخرت روسفید باشم، اما چه کنم که این سگِ نفس من را به دنبال خود کشید.»

    این جملات آسمانی از خواجه عبدالله انصاری یا هیچ پیر عاشق و از دنیا بریده‌ای نیست. اینها را بهمن (محمدجواد) دُرولی نوشته است؛ دانشجوی عارفی كه دنیا را سه طلاقه كرده بود و دل عاشق خود را به قرب الهی پیوند داده بود.
    یاددشت:

    بهمن در یكی از یادداشت‌هایش نوشته بود:

    «امروز تا این ساعت برایم پر ارزش و فراموش نشدنی بود، زیرا مقدار زیادی بر اعمال گذشته ام بازگشت داشتم و استغفار نمودم ... خدایا! راضیم به رضایت، ولی دوست دارم و امیدوارم هر لحظه که نوبتم باشد، حتی مویی از بدنم باقی نماند.»

    مناجاتی از فرمانده شهید بهمن دُرولی:

    خدایا تو شهادت را نصیبم کن، خود چگونه شهید شدن را انتخاب خواهم نمود، خدایا تو شهادت را نصیبم کن که خود عشق و عاشقی را به حد اعلای آن خواهم رساند، خدایا آن گونه خواهم بود که تمام وجودم شیفتگی عشق رسیدن به وصال و حضور به درگاهت را گواه بگیرند.

    خدای من، از سر تا به پا در خدمت شمایم، تمام وجودم را هدیه می‌کنم، چشمانم، پیشانی و سجده گاهم را، سینه و قلبم را، گلو و حنجره ام را، دهان و زبانم را، دست ها و پاهایم را و جزء جزء بدنم را به ساحت مقدست هدیه خواهم کرد، آنگونه به درگاهت خواهم آمد که عشقم را با تمام وجود خود اعلام کرده باشم.

    امّا ای خدا، ای رازدار بندگان شرمگینت، ای آنکه در خلوتخانه ام، در خلوت های شبانه ام تنها تو را می‌طلبیدم، ای آنکه تنها عشق من، مولای من، مرا ببخش.

    جسمی را که به من به امانت سپرده بودی سالم نیاورده ام، خدایا آن را پاره پاره آورده ام مرا ببخش، مولای من عفوم کن و در این خصوص از ضاربان بپرس که باید آنها پاسخگوی این عمل ننگین باشند، از خسارت زدگان به جسمم بپرس به چه جرمی آن را دریدند، به چه گناهی به آن حمله ور شدند و گناه من چه بود که اینگونه به درگاهت مرا آورده‌اند.

    خدای من، جرم من خدا خواهی بود، جرم من تنها عشق به تو بود، جرم من عدالت خواهی بود، جرم من این بود که تنها تو را می‌خواستم، نمی‌خواستم بنده غیر تو باشم و حنجره پاره ام این گواهی را می‌دهد که فقط تو را می‌طلبیدم و از چشمانم بپرس که فقط آنجا را که تو فرموده بودی می‌نگریستم و از دست ها و پاهایم سئوال کن که فقط برای رضای تو گام برداشته ام.

    خواب های عجیب:

    بهمن خواب های عجیبی می‌دید. كه همه را هم یادداشت می‌كرد:

    1) خواب دیدم برای دومین بار به مكه مشرف شده‌ام ولی این بار با گذشته فرق می‌كند. همه را نامه‌ زیارت می‌دادند ولی موقت می‌توانستند زیارت كنند؛ اما به دست من نامه‌ای دادند كه چند جمله به این مفهوم نوشته شده بود: «طواف همیشگی».

    در همین حال، یكی از شهدا را دیدم كه اصرار می‌كرد كاری كنم تا به او اجازه‌ی زیارت داده شود. من هم كارت طواف همیشگی را به دستش دادم. او زیارت كرد و دوباره كارت را به من داد. ناگاه با صدای مؤذن گردان از خواب پریدم.

    2) شب سوم شعبان 1406 هجری قمری برابر با 8/1/1365 - تهران، شهید حسین غیاثی را در خواب دیدم كه گفت: «زود بیا که منتظرت هستیم و جایت نیز مشخص و معین شده است».

    پس از این خواب بهمن به دزفول می‌آید و از آنجا به جبهه اعزام می‌شود. درست در روز 20/3/1365 آسمانی می‌شود.

    و تو!
    دختر بی بازگشتِ گریه ها!
    از یاد نبر كه ساده نویسی،
    همیشه نشان
    ساده دلی نیست!
    پس اگر هنوز
    بعد از گواهی گریه ها در دفترم می نویسم:
    «باز می گردی»
    به ساده دل بودنم نخند!
    اشتباه مشترك تمام شاعران این است،
    كه پیشگویان خوبی نیستند
    ...

  2. #2
    Red.Fl4ger
    Guest

    پیش فرض

    گر كرب و بلا نبوده ايم ، حال هستيم
    گر شام بلا نبوده ايم ، حال هستيم
    اي مردم عالم همگي گوش كنيـد
    تا آخر خون مطيع رهبر هستيم

    ما منتظر صبح شب یلداییم

    ما منتظر آمدن فرداییم

    فردا که عزیز فاطمه می آید

    با خامنه ای به کربلا می آییم

  3. #3

    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    رشته
    مهندسی شیمی
    سن
    36
    نوشته ها
    123

    پیش فرض

    دمت گم سید رضا

    و تو!
    دختر بی بازگشتِ گریه ها!
    از یاد نبر كه ساده نویسی،
    همیشه نشان
    ساده دلی نیست!
    پس اگر هنوز
    بعد از گواهی گریه ها در دفترم می نویسم:
    «باز می گردی»
    به ساده دل بودنم نخند!
    اشتباه مشترك تمام شاعران این است،
    كه پیشگویان خوبی نیستند
    ...

  4. #4
    Red.Fl4ger
    Guest

    پیش فرض

    چاکــــــــــــــــــــــ ـــــــرتم باپــــــــــــــــــــــ یر

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •