با درودی بیکران به یاران و همراهان همیشگی شعر و ادب فارسی.
امروز بعد از ظهر ،حوالی ساعت 15 بود که با صدای ویبره موبایلم از خواب بیدار شدم،چشم های خواب آلود من با صدای دلنشین دوست خوبم سعید خرم رخ برقی زد و پشت خط مطلع شدم که همچنین مراسمی هست و دوستان برای دومین بار این مراسم خجسته را برگزار کردند.
همانطور که همگان اطلاع دارید،نخستین عصر شعر را آبان ماه سال قبل به همین مناسبت به کمک بچه های همیشه فعال انجمن علمی برگزار نمودیم.
در ذیل نقدی کوتاه بر این مراسم دارم که امیدوارم با پیشنهاد های سازنده شما دوستان خوبم،راهکاری کامل برای دوستان تازه کار و جدید الورود برای ادامه ی این نماد پاک باشد.
حدود ساعت 4 بعد از ظهر به اتفاق یکی از دوستان وارد نمازخانه واحد و محل برگزاری این مراسم شدیم ،که در ابتدا مورد لطف مسئول حراست بانوان قرار گرفتیم که حرف حسابش این بود که برگردید و از جلوی سن وارد نمازخانه شوید،چرا که این در روزهای عادی برای ورود خواهران نمازگزار می باشد و ....
نگاه سرد من و بی اعتنایی به ایشان جوابی بود که بنظر حقیر از اندی جر و بحث و حرف های رکیک اثر گذارتر بود،به طوری که ایشان آب شده و راه آمده را با سرعت 2x برگشتند.
خوب بگذریم،برسیم به مراسم . . .
نکته خاصی که بنده کنجکاو شدم علت آن را جویا بشم این بود که سالن تقریبا پر نشده بود و مثله سال های گذشته و همایشات قبلی ما پر شور نبود.
خوب علت را جویا و دلیل اصلی را متوجه شدیم،سن خراب چیده شده بود.
شعر +مجری + شعر +مجری+شعر +مجری + شعر........سخنرانی ........+شعر +مجری + شعر +مجری+شعر +مجری + شعر
خوب دوستان،شعر های که ریشه طنز نداشته و یا با گویش محلی نباشند برای دانشجویان عزیز ذره ی کسل کننده هست و می بایست در اواسط اشعار از برنامه های جذاب استفاده شود تا بتوان تا آخر مجلس همگی حضار را نگه داشت.
نکته بعد اینکه انجام پذیرایی در وسط شب شعر باعث بی نظمی زیادی میشود که بهتر می بود در اواخر مراسم توزیع گردد.
و شاید بهتر بود از مجریانی خبره و ماهر که بدون شک سعید قاسمی یکی این عزیزان بود که بهتر میبود از حضورشون استفاده کافی برده میشد.
در پایان این نکته رو اضافه میکنم که ،این عصر شعر و دنباله کردن این بنای ادبی بوجود نمیاید مگر با همت دوستان همیشه در صحنه و همیشه فعال انجمن های علمی ، ادبی و هنری
عزیزانی چون باقر پاپری مقدم فرد ، روح ا.. غلامی ، سعید قاسمی ، آرمان بنافی ، مسعود جعفر زاده و علیرضا بردخونی ، داراب حسن پور و خیلی از دوستانی که اسم ایشان را به یاد نمی آورم.
بدون شک دوستان دیگری هم در این مراسم زحمات زیادی را کشیده اند که ذهن کوچک من به وسعت نام شریف ایشان نمی گنجید(اگر دوستان نام ایشان رو هم عنایت بفرمایند بسیار سپاسگذار میشوم).
---------------------------------------------------------------------------------
امروز توسط جناب بردخونی عزیز شماره نه نگارک رو دریافت کردم که به ایشان قول مساعد دادم که نظر خودم رو براشون بفرستم،اینجا اعلام میدارم که نظر خودم رو بصورت تاپیکی مجزا در این سایت ارائه میدم و از ایشان هم دعوت میدارم که فرمایشاتی را باید ذکر کنند در آن تاپیک ایراد کنند.
---------------------------------------------------------------------------------
امروز خدایش از بهترین روزای زندگیم بود،خدایش یه مدت خیلی بی قرار اون روزهای با هم بودن و 4 سال تحصیلم بودم، امروز با دیدار دوستای گلم و خیلی از هم دانشگاهیای که واقعا دوستشون داشتم تونستم آرامش پیدا کنم و به شادی غیر قابل وصفی برسم ، که خدارو بخاطر این لطف هزار بار شکر میکنم.
به قول آقا حسین، همتون رو دوست دارم ، همتون عشقید
یا علی مدد